کلمه جو
صفحه اصلی

giddiness


معنی : گیجی، سرگیجه
معانی دیگر : دوران، بی فکری

انگلیسی به فارسی

سرماخوردگی، سرگیجه، گیجی


انگلیسی به انگلیسی

• dizziness, wooziness, lightheadedness; frivolousness

مترادف و متضاد

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

سرگیجه (اسم)
dizziness, vertigo, giddiness

جملات نمونه

1. an attack of giddiness
بروز سرگیجه

2. A wave of giddiness swept over her.
[ترجمه ترگمان]موجی از سرگیجه بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]موجی از سردرگمی را بر او گذراند

3. There's almost a giddiness surrounding the talks in Houston.
[ترجمه ترگمان]تقریبا یک سرگیجه در مورد مذاکرات در هوستون وجود دارد
[ترجمه گوگل]در هوستون مذاکرات تقریبا وجود دارد

4. Symptoms include nausea and giddiness.
[ترجمه ترگمان]علایم عبارتند از حالت تهوع و سرگیجه
[ترجمه گوگل]علائم عبارتند از تهوع و تهوع

5. The giddiness may also be accompanied by a feeling of nausea and actual sickness.
[ترجمه ترگمان]این سرگیجه نیز ممکن است با احساس تهوع و بیماری واقعی همراه باشد
[ترجمه گوگل]تهوع ممکن است با احساس تهوع و بیماری واقعی نیز همراه باشد

6. Living with giddiness An attack may be totally sudden or there may be prior warning.
[ترجمه ترگمان]زندگی با سرگیجه ممکن است کاملا ناگهانی باشد و یا ممکن است هشدار قبلی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]زندگی با سردرگمی حمله ممکن است کاملا ناگهانی باشد یا ممکن است هشدار قبلی باشد

7. Let a gust of wild giddiness come and sweep me away from my anchors.
[ترجمه ترگمان]سرم را تکان دادم، سرم را تکان دادم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید احساس گرسنگی وحشی آمیز شود و من را از لنگرگاه من دور کند

8. He was seized with giddiness and his head swam.
[ترجمه ترگمان]سرش گیج رفت و سرش گیج رفت
[ترجمه گوگل]او با سرگیجه گرفتار شد و سرش شنا کرد

9. He warned them against suffering giddiness from success.
[ترجمه ترگمان]او به آن ها در برابر رنج کشیدن از موفقیت هشدار داد
[ترجمه گوگل]او به آنها در برابر رنج وحشتناکی از موفقیت هشدار داد

10. The sickness quite departed, but a horrid giddiness and swimming that was almost worse to bear.
[ترجمه ترگمان]بیماری کام لا ترک شده بود، اما سرگیجه وحشتناکی داشت و شنا هم بدتر از آن بود که بتوان تحمل کرد
[ترجمه گوگل]بیماری به طور کامل از بین رفت، اما یک جنجال وحشتناک و شنا است که تقریبا بدتر از آن بود

11. Giddiness or lightheadedness is a sign of too much wind property, a sign that the wind property has been provoked.
[ترجمه ترگمان]giddiness یا lightheadedness نشانه ای از خاصیت باد بسیار زیاد است که نشانه آن است که دارایی باد مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]سردرد یا سرگیجه نشانه ای از امیال بسیار باد است، نشانه ای است که اموال باد تحریک شده است

12. Operator: abdominal pain, any diarrhea, vomiting and giddiness?
[ترجمه ترگمان]مرکز درد، اسهال، استفراغ و سرگیجه؟
[ترجمه گوگل]اپراتور: درد شکمی، هر گونه اسهال، استفراغ و سرگیجه؟

13. Suddenly he was seized with giddiness [ a fit of coughing ].
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار سرگیجه شد
[ترجمه گوگل]ناگهان او با صدای جیغ زدن گرفتار شد

14. Jason: Ah, the giddiness is completely mutual mike.
[ترجمه ترگمان] اه، سرگیجه \"مایک\" کاملا mutual
[ترجمه گوگل]جیسون: آه، سرگیجه به طور کلی مایک دوبل است

پیشنهاد کاربران

سبکسری، سرخوشی


کلمات دیگر: