1. The vicinity of London is known to be hazy.
اطراف لندن، به مه آلود بودن مشهور است
2. Factories that pollute the air create hazy weather conditions.
کارخانه هایی که هوا را آلوده می سازند، شرایط هوایی غبارآلودی ایجاد می کنند
3. Although Cora had a great memory, she was unusually hazy about the details of our meeting on January 16th.
اگرچه "کورا" حافظه ای قوی داشت، اما بر خلاف انتظار، حافظه اش در مورد جزئیات جلسه در روز شانزده ژانویه، دچار ابهام بود
4. hazy thinking
اندیشه ی درهم و برهم
5. hazy weather
هوای گرفته
6. a hazy view of the mountains
منظره ی مه آلود کوه ها
7. his logic seemed somewhat hazy to me
به نظر من منطق او تا اندازه ای مبهم بود.
8. his childhood memories had become very hazy
خاطرات کودکی برایش بسیار مبهم شده بود.
9. My memories of the holiday are rather hazy.
[ترجمه ترگمان]خاطرات من از تعطیلات تا حدودی مبهم است
[ترجمه گوگل]خاطرات من از تعطیلات خیلی دشوار است
10. The mountains were hazy in the distance.
[ترجمه ترگمان]در دوردست کوه ها مه آلود بود
[ترجمه گوگل]کوه ها در فاصله مبهم بودند
11. Since it was hazy, we couldn't see the mountains.
[ترجمه ترگمان]از انجایی که گیج شده بود، نمی توانستیم کوه ها را ببینیم
[ترجمه گوگل]از آنجا که مبهم بود، ما نمی توانستیم کوه ها را ببینیم
12. The air was thin and crisp, filled with hazy sunshine and frost.
[ترجمه ترگمان]هوا سرد و خشک بود و در پرتو آفتاب مه گرفته و یخ بندان پر شده بود
[ترجمه گوگل]هوا نازک و ترد بود، پر از آفتاب و یخ زده بود
13. We couldn't see far because it was so hazy.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم از اینجا دور شویم، چون آن قدر مبهم بود
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانستیم دور ببینیم چون این خیلی مبهم بود
14. The distant mountains looked hazy and mysterious.
[ترجمه ترگمان]کوه های دوردست مبهم و مرموز به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]کوه های دور به نظر می رسد مبهم و مرموز است
15. I'm a little hazy about what to do next.
[ترجمه علی] من کمی گیجم که بعد از این چه کاری انجام دهم.
[ترجمه ترگمان]من یه کم گیج شدم در مورد اینکه چی کار کنم
[ترجمه گوگل]من کمی در مورد آنچه که بعدا انجام می دهم کم است
16. He could see only the hazy outline of the goalposts.
[ترجمه ترگمان]او فقط خطوط مبهمی از دروازه را می دید
[ترجمه گوگل]او فقط می تواند خطوط دروغین دروازه ها را ببیند
17. She was a little hazy about the details.
[ترجمه ترگمان] درمورد جزئیات یه کم گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد جزئیات کمی مبهم بود
18. I have only a hazy memory of what he was really like.
[ترجمه ترگمان]من فقط یه خاطره مبهم از اون چیزی که اون واقعا دوست داشت داشتم
[ترجمه گوگل]من فقط یک حافظه مبهم از آنچه واقعا بود دوست دارم
19. Generally, it will be rather hazy today, with some hill fog.
[ترجمه ترگمان]معمولا، امروز خیلی مبهم است، با یک مه مه
[ترجمه گوگل]به طور کلی، امروزه، امروزه با کمبود تپه ها، امروز تار می شود
20. My memories of childhood are hazy and episodic.
[ترجمه ترگمان]خاطرات دوران کودکی بسیار مبهم و بسیار مهم هستند
[ترجمه گوگل]خاطرات من از دوران کودکی مبهم و اپیزودیک است
21. What happened next is all very hazy.
[ترجمه ترگمان] چیزی که بعدش اتفاق افتاد خیلی مبهم - ه
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی افتاده است همه چیز بسیار مبهم است
22. Outside the weather was hazy and dull.
[ترجمه ترگمان]بیرون هوا مه آلود و کدر بود
[ترجمه گوگل]خارج از آب و هوا مبهم و خسته کننده بود