کلمه جو
صفحه اصلی

inaugurate


معنی : گشودن، اغاز کردن، دایر کردن، بر پا کردن، افتتاح کردن، براه انداختن
معانی دیگر : گشایش کردن، آغاز کردن، شروع کردن، سرآغاز بودن، (طی مراسم رسمی به شغلی) منصوب کردن، گماردن

انگلیسی به فارسی

گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایرکردن، آغاز کردن


افتتاح شد، گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، اغاز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inaugurates, inaugurating, inaugurated
مشتقات: inauguration (n.), inaugurator (n.)
(1) تعریف: to install in office with a formal ceremony.
مترادف: induct, install, instate
مشابه: crown, enthrone, frock

- They inaugurated the new president.
[ترجمه مرتضی ] آنها رئیس جمهور جدید را منصوب کردند.
[ترجمه ترگمان] آن ها رئیس جمهور جدید را افتتاح کردند
[ترجمه گوگل] آنها رئیس جمهور جدید را افتتاح کردند

(2) تعریف: to start or initiate formally; introduce.
مترادف: begin, establish, initiate, institute, introduce, launch
مشابه: commence, kick off, start, undertake

- The new telephone service was inaugurated here last month.
[ترجمه ترگمان] سرویس تلفن جدید ماه گذشته در اینجا افتتاح شد
[ترجمه گوگل] سرویس تلفن جدید در ماه جولای افتتاح شد

(3) تعریف: to celebrate the opening of (a new building, exhibit, or the like) with a formal ceremony.
مشابه: dedicate, open

• install in office with an official ceremony; open, introduce with an official ceremony; begin, commence
when a new leader is inaugurated, they are established in their new position at an official ceremony.
if you inaugurate a system or organization, you start it; a formal use.

مترادف و متضاد

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

اغاز کردن (فعل)
initial, set, tee off, begin, commence, inchoate, inaugurate, incept, initiate, sparkplug

دایر کردن (فعل)
establish, start, inaugurate

بر پا کردن (فعل)
raise, establish, found, inaugurate, erect, pitch, set up, stand up

افتتاح کردن (فعل)
open, inaugurate

براه انداختن (فعل)
inaugurate

begin; install


Synonyms: bow, break in, break the ice, commence, commission, dedicate, get things rolling, get under way, induct, initiate, instate, institute, introduce, invest, jump, kick off, launch, make up, open, ordain, originate, set in motion, set up, start, usher in


Antonyms: adjourn, close, end, stop, uninstall


جملات نمونه

1. to inaugurate a new library
کتابخانه ی جدیدی را افتتاح کردن

2. to inaugurate a new policy
سیاست جدیدی را آغاز کردن

3. People hoped that the new government would inaugurate a period of change.
[ترجمه ترگمان]مردم امید داشتند که دولت جدید یک دوره تغییر را افتتاح کند
[ترجمه گوگل]مردم امیدوار بودند که دولت جدید یک دوره تغییر ایجاد کند

4. All the assurances that the treaty would not inaugurate an arms race or cost the United States anything were brushed aside.
[ترجمه ترگمان]تمامی تضمین مبنی بر این که این پیمان، یک مسابقه تسلیحاتی را افتتاح نخواهد کرد و یا هیچ هزینه ای در آمریکا به دست نخواهد آمد، کنار گذاشته شد
[ترجمه گوگل]تمام تضمین هایی که این معاهده منجر به تظاهرات مسالمت آمیز تسلیحاتی نمی شود یا به ایالات متحده هزینه می کند، کنار گذاشته می شود

5. This allowedFrege to inaugurate some profound developments in the philosophy of language.
[ترجمه ترگمان]این نیاز به افتتاح برخی تحولات عمیق در فلسفه زبان است
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد تا برخی از تحولات عمیق فلسفه زبان را به نمایش بگذاریم

6. But Dempsey would inaugurate America's modern age of sports and become a focal point of its dawning celebrity culture.
[ترجمه ترگمان]اما دمپسی عصر مدرن آمریکا را افتتاح خواهد کرد و به یک نقطه کانونی فرهنگ مشهور dawning تبدیل خواهد شد
[ترجمه گوگل]اما دمپسی در عصر مدرن ورزش های آمریکا افتتاح شد و نقطه عطفی از فرهنگ مشهور سپیده دم است

7. To begin or inaugurate with a ceremony intended to bring good luck.
[ترجمه ترگمان]شروع یا افتتاح آن با تشریفاتی که قصد داشت موفق شود
[ترجمه گوگل]برای شروع یا افتتاح یک مراسم در نظر گرفته شده برای به دست آوردن موفق باشید

8. This Friday, McDonald will inaugurate a new facility in Cincinnati to aggregate demand planning using computer models, which means a good portion of those thousands of workers will be redeployed.
[ترجمه ترگمان]این جمعه، مک دونالد تسهیلات جدید را در سینسیناتی افتتاح خواهد کرد تا برنامه ریزی تقاضا با استفاده از مدل های کامپیوتری را جمع آوری کند، که به معنی بخش خوبی از آن است که هزاران کارگر مجددا مستقر خواهند شد
[ترجمه گوگل]این جمعه، مک دونالد یک مرکز جدید در سینسیناتی را به منظور جمع آوری برنامه ریزی تقاضا با استفاده از مدل های کامپیوتری به ارمغان خواهد آورد که این بدان معنی است که بخش خوبی از این هزاران کارگر مجددا به کار گرفته می شود

9. Next week we'll inaugurate a statue of the child Edgar Hernandez that resembles the Manneken Pis in Brussels, Belgium, for having carried out a similar exploit," Beltran said.
[ترجمه ترگمان]Beltran گفت: \" هفته آینده یک مجسمه از کودک ادگار هرناندز را افتتاح خواهیم کرد که شبیه به Manneken Pis در بروکسل بلژیک است \"
[ترجمه گوگل]بولتان گفت: هفته آینده ما مجسمه ای از فرزند ادگار هرناندز که شبیه مانکن پیس در بروکسل، بلژیک است، برای ایجاد یک سوء استفاده مشابه راه اندازی خواهیم کرد

10. Officials in China say they will inaugurate a new bullet train route between Beijing and Tianjin in August.
[ترجمه ترگمان]مقامات رسمی در چین می گویند که یک قطار سریع السیر جدید بین پکن و تیانجین در ماه اوت را افتتاح خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مقامات چین می گویند که در ماه اوت یک مسیر قطار گلوله جدید بین پکن و تیانجین راه اندازی خواهند کرد

11. The Washington summit actually eliminated major causes of tension, and promised to inaugurate a new world structure.
[ترجمه ترگمان]نشست واشنگتن در واقع دلایل اصلی تنش را حذف کرد و قول داد که ساختار جدید جهان را افتتاح کند
[ترجمه گوگل]اجلاس واشنگتن در واقع علل عمده تنش را از بین برد و قول داد که ساختار جدید جهان را به راه اندازد

12. Initially it seemed unlikely that this stern, aloof, and unpopular general would be the person to inaugurate a democratic tradition.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا بعید به نظر می رسید که این ژنرال عبوس، گوشه گیر و منفور، کسی باشد که یک سنت دموکراتیک را افتتاح کند
[ترجمه گوگل]در ابتدا به نظر می رسید بعید به نظر می رسید که این سرسخت، بی نظیر و غالبا غالبا شخصی باشد که سنت دموکراتیک را به نمایش بگذارد

13. This has not gone down too well with the Torinese, who want a more prestigious side to inaugurate their new stadium.
[ترجمه ترگمان]این مساله با خانواده Torinese که خواهان آن هستند که استادیوم جدید خود را افتتاح کنند، بسیار خوب نبوده است
[ترجمه گوگل]این با تورینیوس خیلی خوب نیست که بخواهند یک جایگاه معتبرتر برای باز کردن استادیوم جدید خود داشته باشند

14. About 100 Afghan members of parliament demanded on Monday that President Hamid Karzai inaugurate the country's legislative assembly by next Sunday.
[ترجمه ترگمان]حدود ۱۰۰ عضو پارلمان افغانستان روز دوشنبه از رئیس جمهور حامد کرزی خواستند تا مجلس قانون گذاری این کشور را تا یکشنبه آینده افتتاح کند
[ترجمه گوگل]حدود یکصد تن از اعضای پارلمان افغانستان روز دوشنبه خواستار ریاست جمهوری حامد کرزی از مجلس قانونگذاری کشور در یکشنبه آینده شدند

to inaugurate a new library

کتابخانه‌ی جدیدی را افتتاح کردن


to inaugurate a new policy

سیاست جدیدی را آغاز کردن


the inauguration of the new president

مراسم آغاز به کار رئیس‌جمهور جدید


پیشنهاد کاربران

منصوب کردن یا گماردن ( بعداز معارفه )

introduce , dedicate

اختصاص دادن، نشان دادن


start

افتتاح کردن یک مکان و یا شغل

افتتاح کردن



کلمات دیگر: