کلمه جو
صفحه اصلی

gibbet


معنی : خاده، چوبه دار، صلابه، بدار اویختن، رسوا کردن
معانی دیگر : چوبه ی دار، چهارچوب دار مانندی که در قدیم اجساد اعدام شدگان را برای عبرت همگان از آن می آویختند، به دار زدن

انگلیسی به فارسی

صلابه، چوبه دار، بدار اویختن، رسوا کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a structure built for execution by hanging and for the public exhibition of those hanged, consisting of a vertical post to which a horizontal beam is attached at the top; gallows.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gibbets, gibbeting, gibbeted
• : تعریف: to execute or display on a gibbet.
مشابه: hang

• gallows
execute by hanging on a gallows; hang on a gallows; expose to ridicule
a gibbet is a gallows; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

خاده (اسم)
hock, pole, scaffold, broomstick, neckcloth, dog hook, fire hook, gaff, gallows, gibbet, maiden, harpoon, gib staff

چوبه دار (اسم)
gallows, gibbet, tree

صلابه (اسم)
gibbet

بدار اویختن (فعل)
hang, scaffold, crucify, gibbet, noose, scrag, string up

رسوا کردن (فعل)
traduce, decry, gibbet, dissociate, scandalize

جملات نمونه

1. As he walks, he passes a gibbet where the corpses of three crows are hung to deter their fellows.
[ترجمه ترگمان]همان طور که راه می رود، به gibbet که اجساد سه کلاغ روی آن آویزان شده اند تا fellows را باز کنند
[ترجمه گوگل]همانطور که پیاده روی می کند، او یک گیب بت را می گذراند جایی که اجساد سه کلاغ برای جلوگیری از همدستانشان آویزان است

2. Before the coarse brown fabric hung an austere gibbet, constructed of two weathered wooden beams.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که پارچه ای زمخت به چوبه داری آویخته بود که از تیره ای چوبی فرسوده ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه پارچه قهوهای مایل به زرد باشد، یک گیببوت عجیب و غریب، ساخته شده از دو تیر چوبی چوبی ساخته شده است

3. The twin arms of that mechanical gibbet forced his hands down into the liquid, which sizzled and steamed.
[ترجمه ترگمان]بازوان دوقلوی آن چوبه دار به زور دست هایش را به داخل مایع کشانده بود که از آن بخار و بخار برمی خاست
[ترجمه گوگل]بازوی دوقلو آن گیببوت مکانیکی دستانش را به مایع کشانده و بخار داد

4. The criminals were hanged on the gibbet.
[ترجمه ترگمان]The را به دار آویخته بودند
[ترجمه گوگل]جنایتکاران در گیببوت به دار آویخته شدند

5. On the other side stood a gibbet, a decaying corpse dangling from it by a worn hemp rope .
[ترجمه ترگمان]در طرف دیگر یک روپوش دار، یک جسد پوسیده آویزان بود که از آن با طنابی فرسوده از آن آویزان بود
[ترجمه گوگل]در طرف دیگر ایستاده بود یک گیب بت، یک جسد فاسد آویزان از آن توسط یک طناب کنف پوشیده شده است

6. He was probably put on a gibbet and made to stand in a loose, foetal position.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد او را به چوبه دار انداخته و مجبور شده بود که در یک موقعیت loose و جنین قرار داشته باشد
[ترجمه گوگل]او احتمالا بر روی یک گیبیت قرار داده شده و در موقعیت سست و جنین ایستاده است

7. Here you turn, and lo ! a gibbet!
[ترجمه ترگمان]! نوبت توئه، و ببین این gibbet است!
[ترجمه گوگل]در اینجا شما را روشن می کنید gibbet!

8. We're that near the gibbet that my neck's stiff with thinking on it.
[ترجمه ترگمان]ما آن قدر نزدیک به چوبه دار هستیم که گردنم از فکر کردن به آن خشک شده است
[ترجمه گوگل]ما در نزدیکی گیب بت هستیم که گردن را با فکر کردن به آن سفت می کنیم

9. We passed the desiccated corpse of a brigand hanging on a gibbet.
[ترجمه ترگمان]از کنار جسد خشک یک راهزن که به چوبه دار آویزان بود گذشتیم
[ترجمه گوگل]ما جسد خشک شده یک برده را که بر روی گیببوت حلق آویز شده است گذراندیم

10. Ranulf lifted the lantern horn and his blood ran cold as he glimpsed a gibbet standing there.
[ترجمه ترگمان]ران، بوق فانوس را بلند کرد و وقتی دید کسی در آنجا ایستاده است، خونش سرد شد
[ترجمه گوگل]رانول بلر فانوس را برداشته و خونش را سرد می کند، زیرا او یک گیب بت را در آنجا دید

11. It was also the execution ground and the decomposing bodies of four criminals twirled from the makeshift gibbet.
[ترجمه ترگمان]این محل نیز محل اعدام بود و پیکره ای چهار مجرم از دار موقتی به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]این نیز زمین اعدام بود و جسد تخریب شده از چهار جنایتکار از گیببوت موقت گریخت

12. Men advanced with beams of timber to the edge of the outermost ditch and there proceeded to erect a gibbet.
[ترجمه ترگمان]مردان با تیره ای چوبی به حاشیه نزدیک ترین خندق پیش رفتند و در آنجا یک چوبه دار برپا کردند
[ترجمه گوگل]مردان پیشرفته با پرتوهای چوب به لبه حوضه خارج از محدوده و در ادامه به نصب gibbet

13. A few days later we passed the desiccated corpse of another brigand hanging on a gibbet beside the track.
[ترجمه ترگمان]چند روز پس از آن جسد خشک دیگری را که در کنار جاده دار آویخته بود عبور کردیم
[ترجمه گوگل]چند روز پس از آن ما جسد خشک شده از یک برده دیگری را که در کنار گیببوت قرار دارد قرار دادیم

14. Another example comes complete with a picture of a gibbet and dangling corpse.
[ترجمه ترگمان]مثال دیگر با تصویری از چوبه دار و جسد در حال آویزان شدن کامل می شود
[ترجمه گوگل]مثال دیگری همراه با تصویری از یک گیببوت و جسد آویزان است

پیشنهاد کاربران

an upright post with a projecting arm for hanging the bodies of executed criminals as a warning

صلابه ( وسیله ای است فلزی که دور بدن ممرم یا قربانی کشیده میشه و اونو سفت نگه میداره طوری که نمیتونی دستتو بیاری بالا و صورتت رو بخارونی. وقتی که برای مدت طولانی در حالت به صلابه کشیده شدن باقی بمونی این وضعیت برای فرد مرگبار و دردناک میشه )

تلفظش میشه جیبِت

سرچ کنید اسمشو تو گوگل عکساش بیاد بهتر میفهمید

این وسیله ی شکنجه قرون وسطایی هستش
یعنی وقتی نمیخوان شمارو بِکِشن بالای چوبه دار و بمیرید صلابه گزینه ی مناسب و دردناکیه


کلمات دیگر: