کلمه جو
صفحه اصلی

improbity


معنی : نا پاکی، نا درستی، ناراستی، بی دیانتی
معانی دیگر : بی امانتی (واروی: probity)

انگلیسی به فارسی

نادرستی، ناراستی، بی دیانتی، نا پاکی


اشتباه، ناراستی، بی دیانتی، نا پاکی، نا درستی


انگلیسی به انگلیسی

• wickedness, lack of integrity

مترادف و متضاد

ناپاکی (اسم)
contamination, pollution, impurity, improbity

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

ناراستی (اسم)
untruth, improbity

بی دیانتی (اسم)
improbity

جملات نمونه

1. Their blood is filled with improbity, their face are ferocious.
[ترجمه ترگمان]خون آن ها پر از improbity است و صورت آن ها درنده است
[ترجمه گوگل]خون آنها پر از نادانی است، چهره آنها وحشی است

2. There's no improbity force from witch and rabbi either.
[ترجمه ترگمان]هیچ نیروی improbity از جادوگر و خاخام وجود نداره
[ترجمه گوگل]هیچ نیروی بیگناهی از جادوگر و خرگوش نیز وجود ندارد

3. Advocate help others a just cause, dare improbity.
[ترجمه ترگمان]باید به بقیه کمک کنی
[ترجمه گوگل]طرفداران به دیگران به یک دلیل درست کمک می کنند، جرات نادرستی دارند

4. The movies perform a wonderful travel such as light to dark and justice to improbity.
[ترجمه ترگمان]این فیلم ها سفره ای فوق العاده ای مانند نور به تاریکی و عدالت را به improbity انجام می دهند
[ترجمه گوگل]فیلم ها یک سفر فوق العاده از جمله نور به تاریکی و عدالت به نامحرم انجام می دهند

5. The game introduce: So PL MM, really would not like to believe she is the improbity angel.
[ترجمه ترگمان]بازی معرفی می شود: پس PL میلی متر، واقعا دوست ندارم باور کنم که او فرشته improbity است
[ترجمه گوگل]بازی معرفی: بنابراین PL MM، واقعا نمی خواهم به اعتقاد او این فرشته نادان است

6. Among the Bouyei communities of the western area, it is considered sacred and red silk tied on its ears, to suppress improbity.
[ترجمه ترگمان]در میان جوامع Bouyei در غرب، این ماده به عنوان ابریشم مقدس و قرمز شناخته می شود تا improbity را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]در میان جوامع بویئی منطقه غربی، ابریشم مقدس و قرمز در گوش او گره خورده است، برای سرکوب نابکار


کلمات دیگر: