کلمه جو
صفحه اصلی

hallucinate


معنی : اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن
معانی دیگر : دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن

انگلیسی به فارسی

توهم می کشید، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، اشتباه کردن، گرفتار اوهام و خیالات شدن


گرفتار اوهام وخیالات شدن، حالت هذیانی پیدا کردن،هذیانی شدن، هذیان گفتن، اشتباه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hallucinates, hallucinating, hallucinated
• : تعریف: to have hallucinations.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to have a hallucination of.

• have visions or imaginary perceptions, see or hear that which does not exist
if you hallucinate, you see things that are not really there, either because you are ill or because you have taken a drug.

مترادف و متضاد

Synonyms: blow one’s mind, daydream, envision, fantasize, freak out, have visions, head trip, hear voices, trip, visualize


Antonyms: experience


اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

هذیان گفتن (فعل)
hallucinate

حالت هذیانی پیدا کردن (فعل)
hallucinate

هذیانی شدن (فعل)
hallucinate

گرفتار اوهام و خیالات شدن (فعل)
hallucinate

imagine vividly


جملات نمونه

Drunks sometimes hallucinate.

مست‌ها گاهی دچار توهم می‌شوند.


1. drunks sometimes hallucinate
مست ها گاهی دچار توهم می شوند.

2. Drug addicts often hallucinate.
[ترجمه خانی] معتادان اغلب دچار توهم میشوند.
[ترجمه ترگمان]معتادان مواد مخدر اغلب معتاد به مواد مخدر هستند
[ترجمه گوگل]معتادان به مواد مخدر اغلب هذیان می کنند

3. Sylvia had started to hallucinate, seeing creepy-crawlies on her bed, and the houseman had to come and sort her out.
[ترجمه ترگمان]سیلویا شروع به توهم کرده بود، دیدن چیزهای وحشتناک روی تختش، و خانه من مجبور شده بود او را بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]سیلویا شروع به ترس و وحشت زدگی کرد و در رختخواب خود را دید که خزنده خزنده بود و خانم مجبور شد برود و برود

4. Hunger made him hallucinate.
[ترجمه ترگمان]گرسنگی او را دچار توهم کرد
[ترجمه گوگل]گرسنگی او را هضم کرد

5. You again? Why couldn't I hallucinate someone who's not a moron?
[ترجمه ترگمان]دوباره تو؟ چرا نمی توانستم به یک کسی بگویم که احمق نیست؟
[ترجمه گوگل]دوباره تو؟ چرا من نمی توانم فردی را دوست داشته باشم که خشن نیست؟

6. Mental disorders, drug use and hypnosis can all cause people to hallucinate.
[ترجمه ترگمان]اختلالات روانی، مصرف مواد مخدر و هیپنوتیزم می تواند باعث شود که مردم به hallucinate دچار شوند
[ترجمه گوگل]اختلالات روانشناختی، مصرف مواد مخدر و هیپنوتیزم می تواند باعث ایجاد توهم برای مردم شود

7. People starved of sleep start to lose their concentration and may hallucinate.
[ترجمه ترگمان]افراد دچار کمبود خواب، تمرکز خود را از دست می دهند و ممکن است hallucinate کنند
[ترجمه گوگل]مردم از خواب بیدار شروع به غلبه می کنند و ممکن است توهم کنند

8. While in his medicated, pain-saturated state, he begins to hallucinate.
[ترجمه ترگمان]در حالی که در مورد پزشکی که از درد و رنج ناشی می شود، شروع به hallucinate می کند
[ترجمه گوگل]در حالیکه در حالت دارویی که در حالت اشباع درد است، او شروع به توهم می کند

9. In higher doses it can happen. Thought processes become distorted and you hallucinate.
[ترجمه ترگمان]در دوزهای بالاتر می تواند رخ دهد فرایندهای اندیشه تحریف می شوند و شما hallucinate
[ترجمه گوگل]در دوزهای بالاتر این اتفاق می افتد فرآیندهای فکر تبدیل به تحریف شده و توهم می کنند

10. After two days without food and water, Voss began to hallucinate.
[ترجمه ترگمان]واس از دو روز بدون غذا و آب شروع به hallucinate کرد
[ترجمه گوگل]پس از دو روز بدون غذا و آب، Voss شروع به توهم نمود

11. If you stared long enough and hard, you could even begin to hallucinate the appearance of small islands.
[ترجمه ترگمان]اگر به اندازه کافی و سخت به آن نگاه می کردید، حتی می توانید ظهور یک جزیره کوچک را هم پیدا کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما به اندازه کافی و دشوار نگاه کردید، حتی ممکن است شروع به ظهور جزایر کوچک کنید

12. Many college students in the 1960's took & quot ; acid & quot ; in order to hallucinate.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشجویان کالج در دهه ۱۹۶۰ & quot را گرفتند؛ acid & quot؛ به ترتیب to
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان کالج در سال 1960 * quot؛ اسید * quot؛ به منظور توهم

پیشنهاد کاربران

Hallucination به معنای توهمه و به کار بردن هذیان برای این کلمه اشتباهه
توهم میشه hallucination
هذیان میشه illusion
توهم اختلال در حواس پنجگانه است مثلا فرد صداهایی را می شنود که حضور خارجی ندارند این فرد توهم دارد
اما هذیان مربوط به تفکرات است که به انواع مختلفی مثل هذیان بزرگ منشی ، هذیان گزند و آسیب و . . . تقسیم می شود مثلا فرد در هذیان بزرگ منشی احستس می کند تمام علم جهان را می داند این فرد هذیان بزرگ منشی دارد اما حواس پنجگانه اش مشکلی ندارد.

به عالم هپروت رفتن

توهم زدن
دچار وهم و خیالات شدن

توهم زدن ( از نوع خطای حسی )

# Drug addicts often hallucinate
# Some of these drugs can make you hallucinate
# Mental disorders, drug use and hypnosis can all cause people to hallucinate


کلمات دیگر: