کلمه جو
صفحه اصلی

impersonate


معنی : جعل هویت کردن، خود رابجای دیگری جا زدن، نقش دیگری را بازی کردن
معانی دیگر : (در نمایش و فیلم و غیره) نقش (کسی را) بازی کردن، تقلید کسی را درآوردن، (به منظور کلاهبرداری یا تفریح و غیره) جعل هویت کردن، خود را به جای دیگری جا زدن

انگلیسی به فارسی

جعل هویت کردن، خود رابجای دیگری جا زدن


جعل هویت، جعل هویت کردن، خود رابجای دیگری جا زدن، نقش دیگری را بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impersonates, impersonating, impersonated
مشتقات: impersonation (n.), impersonator (n.)
• : تعریف: to act or assume the character of; pretend to be (another real or fictitious person or type of person).
مترادف: act as, masquerade as, pose as
مشابه: affect, ape, assume, imitate, masquerade, mimic, play, portray, pretend, represent, simulate

- I enjoy comedians who impersonate famous people.
[ترجمه ترگمان] من از کمدین های معروف خوشم میاد که خودشون رو به جای معروف معرفی میکنن
[ترجمه گوگل] من لذت بردم از کمدین هایی که افراد معروف را جعل می کنند
- He illegally impersonated a police officer.
[ترجمه ترگمان] او به طور غیرقانونی یک افسر پلیس را استخدام کرده است
[ترجمه گوگل] او به طور غیرقانونی یک افسر پلیس را جعل کرد

• pose as someone else, assume the character of another person
if you impersonate someone, you pretend to be that person, either to deceive people or to entertain them.

مترادف و متضاد

جعل هویت کردن (فعل)
impersonate

خود رابجای دیگری جا زدن (فعل)
impersonate

نقش دیگری را بازی کردن (فعل)
impersonate

pretend to be another


Synonyms: act, act a part, act like, act out, ape, assume character, ditto, do, do an impression of, double as, dress as, enact, fake, imitate, make like, masquerade as, mimic, mirror, pass oneself off as, perform, personate, play, playact, play a role, portray, pose as, put on an act, represent, take the part of


Antonyms: be original, differ, oppose, reverse


جملات نمونه

1. he was caught trying to impersonate a police officer
در حالیکه وانمود می کرد افسر پلیس است دستگیر شد.

2. He can impersonate many well - known politicians.
[ترجمه ترگمان]او می تواند بسیاری از سیاستمداران معروف را جعل کند
[ترجمه گوگل]او می تواند بسیاری از سیاستمداران شناخته شده را جعل کند

3. He was caught trying to impersonate a military officer.
[ترجمه ترگمان]او دستگیر شده بود و سعی می کرد خودش را به جای یک افسر ارتش جا به جا کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش بود تا یک افسر ارتش را جعل کند

4. He is an outstanding imitator and can impersonate all the well - known politicians.
[ترجمه ترگمان]او یک imitator برجسته است و می تواند همه سیاستمداران شناخته شده را جعل کند
[ترجمه گوگل]او یک تقلید کننده برجسته است و می تواند تمام سیاستمداران شناخته شده را جعل کند

5. He was caught trying to impersonate a security guard.
[ترجمه ترگمان]او دستگیر شده بود و سعی می کرد جای خود را مخفی کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش بود تا یک نگهبان امنیتی را جعل کند

6. The men themselves would impersonate these beings.
[ترجمه ترگمان]خود مردها هم خود را impersonate
[ترجمه گوگل]خود مردان می توانند این موجودات را جعل کنند

7. Sammler noticed how his widow tended now to impersonate him.
[ترجمه ترگمان]کلاید متوجه شد که چگونه بیوه او خود را به جای خود جعل کرده است
[ترجمه گوگل]Sammler متوجه شد که چگونه بیوه او اکنون تمایل به جعل هویت او

8. The actors impersonate the totem animal, thus identifying and promoting a resonant connection with it.
[ترجمه ترگمان]این فعالان این حیوان totem را جعل می کنند و در نتیجه یک ارتباط رزونانسی با آن شناسایی و ترویج می کنند
[ترجمه گوگل]بازیگران به حیوانات توتم متهم می شوند، بنابراین شناسایی و ترویج ارتباط رزونانس با آن

9. The Ona men impersonate Gods in order to suppress women.
[ترجمه ترگمان]آنا men خود را به جای آن که زن ها را سرکوب کند، به جای خود می نشاند
[ترجمه گوگل]مردان Ona از خدایان خودداری می کنند تا زنان را سرکوب کنند

10. How do I impersonate the original caller?
[ترجمه ترگمان]چطور خودم رو جعل کردم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم تماس گیرنده اصلی را جعل کنم؟

11. You should not attempt to impersonate Jagex staff in any way.
[ترجمه ترگمان]شما نباید جای خود را به جای خود جعل کنید
[ترجمه گوگل]شما نباید سعی کنید هر گونه کار با Jagex را مجبور کنید

12. They are left - wing activists, but they impersonate spokesmen of large companies.
[ترجمه ترگمان]آن ها فعالان جناح چپ هستند، اما جعل کنندگان شرکت های بزرگ را جعل می کنند
[ترجمه گوگل]آنها فعالان چپ گرا هستند، اما سخنگوی شرکت های بزرگ هستند

13. How do I temporarily impersonate the original caller?
[ترجمه ترگمان]چرا من موقتا اسم caller رو جعل کردم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم موقتا هوادار اصلی را جعل کنم؟

14. Tax Planning impersonate in the severalty link of the taxpayer abearance course, piercing through in the enterprises decision-making all the time .
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی مالیات، جعل سازی در پیوند دوگانه مسیر مالیات دهندگان مالیات دهندگان را جعل می کند و در تمام مدت از طریق تصمیم گیری شرکت ها نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی مالیاتی در چندین لینک از دوره پرداخت کمک مالیات دهندگان، در طول زمان در تصمیم گیری های شرکت ها دخالت می کند

15. On the web, anyone can impersonate an expert. Anyone can blog.
[ترجمه ترگمان]در وب، هر کس می تواند یک متخصص را جعل کند هر کسی می تواند وبلاگ داشته باشد
[ترجمه گوگل]در وب، هر کسی می تواند متخصص را جعل کند هر کس می تواند وبلاگ کند

In that film he impersonates Napoleon.

او در آن فیلم نقش ناپلئون را بازی می‌کند.


He was caught trying to impersonate a police officer.

درحالی که وانمود می‌کرد افسر پلیس است، دستگیر شد.


His impersonation of his teacher was hilarious.

تقلید درآوردن او از معلمش مضحک بود.


پیشنهاد کاربران

جعل عنوان

وانمود کردن به فرد دیگری بودن

جعل هویت کردن
خود را به جای کسی جا زدن


ادای کسی را درآوردن

خو را به جای کسی جا زدن
هم معنی: pose as


کلمات دیگر: