کلمه جو
صفحه اصلی

idiosyncrasy


معنی : شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی
معانی دیگر : (ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک ویژگی، خصیصه ی فردی، تک سرشت

انگلیسی به فارسی

(ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک‌ویژگی، خصیصه‌ی فردی، تک سرشت، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، شیوه ویژه هرنویسنده، خصوصیات اخلاقی


فردیت، شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: idiosyncrasies
مشتقات: idiosyncratic (adj.), idiosyncratically (adv.)
(1) تعریف: a characteristic of temperament, habit, or physical structure particular to a given individual or group; peculiarity.
مشابه: characteristic, mannerism, peculiarity, quirk, twist

- Growing antlers is an idiosyncrasy of female reindeer; in general, female deer do not grow antlers.
[ترجمه ترگمان] شاخ بزرگ یکی از ویژگی های شخصی گوزن های شمالی است؛ به طور کلی، گوزن نر شاخ بزرگ ندارد
[ترجمه گوگل] شاخ و برگ های زراعی ناشناخته ای از گوزن های زن است به طور کلی، گوزن زنانه رشد نمی کند
- One of the inventor's idiosyncrasies was that he rarely felt the need to sleep.
[ترجمه ترگمان] یکی از the مخترع آن بود که به ندرت نیاز به خواب داشت
[ترجمه گوگل] یکی از خصوصیات مخترع این بود که او به ندرت نیاز به خواب داشت
- Scrunching up her nose was an idiosyncrasy of hers that we often teased her about.
[ترجمه ترگمان] scrunching از بینی او نا متعارف بود که اغلب او را اذیت می کردیم
[ترجمه گوگل] ناخودآگاه به او آسیب می رساند که ما اغلب او را در مورد او دچار تردید می کنیم

(2) تعریف: a particular aspect of an individual's physiology, esp. an allergy or susceptibility to a drug.

• individual quality, unique characteristic, peculiarity, eccentricity; specific aspect of the physiology of an individual
someone's idiosyncrasies are their own rather unusual habits or likes and dislikes.

مترادف و متضاد

شیوه ویژه هر نویسنده (اسم)
idiosyncrasy

حال مخصوص (اسم)
idiosyncrasy

طبیعت ویژه (اسم)
idiosyncrasy

طرز فکر ویژه (اسم)
idiosyncrasy

خصوصیات اخلاقی (اسم)
idiosyncrasy

oddity, quirk


Synonyms: affectation, bit, characteristic, distinction, eccentricity, feature, habit, mannerism, peculiarity, singularity, trait, trick


جملات نمونه

1. There are good pedagogic reasons for avoiding idiomatic idiosyncrasy of this kind.
[ترجمه ترگمان]دلایل قانع کننده ای برای اجتناب از حالت شخصی این نوع وجود دارد
[ترجمه گوگل]دلایل آموزشی خوب برای اجتناب از تنفر بودن اصطلاحی از این نوع وجود دارد

2. Approaching when Sammler was so preoccupied, Bruch, his idiosyncrasy, got a very special reception.
[ترجمه ترگمان]وقتی به او نزدیک شد که به قدری حواسش پرت شده بود که حالت عادی خودش را داشت، به ویژه از پذیرایی خاص خود پذیرایی کرد
[ترجمه گوگل]نزدیک شدن Sammler به همان اندازه مشغول بود، Bruch، تنوع او، دریافت بسیار ویژه است

3. You can learn to compensate for such an idiosyncrasy with a little logic and discipline.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یاد بگیرید که چنین شخصی را با یک منطق و نظم کمی جبران کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یاد بگیرند که چنین شخصیتی را با منطق و رشته ای کوچک جبران کنید

4. Romantic fanciful thoughts and connotative and elegant idiosyncrasy unfold rich an tender feeling.
[ترجمه ترگمان]افکار خیالی رمانتیک و ویژگی های شخصی ظریف و ظریف، احساسات لطیف و لطیفی را آشکار می ساختند
[ترجمه گوگل]افکار خیالی رمانتیک و تنوع زنجیرهای و ظریف و منحصر به فرد، منحصر به فرد احساس منحصر به فرد

5. Eating no meat was Amy's idiosyncrasy.
[ترجمه ترگمان]خوردن گوشت غیر معمول امی بود
[ترجمه گوگل]خوردن هیچ گوشتی ناامید کننده امی بود

6. Every village has its idiosyncrasy and its constitution.
[ترجمه ترگمان]هر روستا شخصی شخصی و قانون اساسی آن را دارد
[ترجمه گوگل]هر روستای دارای تنوع و قانون اساسی است

7. They also cannot take the dynamic idiosyncrasy of recognizer into account.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین نمی توانند ویژگی های شخصی موسس را در نظر بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین نمیتوانند شناسایی پویا را به حساب خود جلب کنند

8. With an idiosyncrasy thateasyto recognize you would find a familiar but refreshing world!
[ترجمه ترگمان]با یک نگاه نا متعارف، شما یک دنیای آشنا و تازه پیدا خواهید کرد!
[ترجمه گوگل]با شناسایی فردی که شما را تشخیص می دهد دنیای آشنا اما طراوت را پیدا خواهید کرد!

9. Looking from the theoretic feature, it has the idiosyncrasy of successive nature, innovative nature, opening nature, times nature, foresightedness and scientific nature, etc.
[ترجمه ترگمان]با نگاه کردن به ویژگی نظری، ویژگی های شخصی، طبیعت نوآورانه، طبیعت باز، طبیعت باز، طبیعت و طبیعت علمی و غیره را دارا می باشد
[ترجمه گوگل]با نگاهی به ویژگی تئوریک، تمایز طبیعت پیوسته، ماهیت نوآورانه، طبیعت باز، ماهیت طبیعت، جغرافیایی و طبیعت علمی و غیره است

10. Idiosyncrasy and vicissitude had combined to stamp Sergeant Troy as an exceptional being.
[ترجمه ترگمان]در تحول و تحول به نام گروهبان تروی را به عنوان یک موجود استثنایی تلقی کردند
[ترجمه گوگل]ایدئوسینکراسی و بی نظمی در ترکیب ستاره سرباز تروی به عنوان یک موجود استثنایی بود

11. Every village has its idiosyncrasy, its constitution, often its own code of morality.
[ترجمه ترگمان]هر روستا نا متعارف، قانون اساسی آن، و اغلب قوانین اخلاق خاص خودش را دارد
[ترجمه گوگل]هر روستا دارای ویژگی خاص خود، قانون اساسی آن است، و اغلب کد های اخلاقی خود را دارد

12. It was his idiosyncrasy to seem much older than his years.
[ترجمه ترگمان]این عادت او بود که مسن تر از سال ها به نظر برسد
[ترجمه گوگل]این شخصیت خود را به نظر می رسد بسیار بزرگتر از سال های خود است

13. The book is a gem of Victorian idiosyncrasy.
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک گوهر نا متعارف ویکتوریا است
[ترجمه گوگل]این کتاب یکی از ویژگی های ویتنام است

14. A distinctive behavioral trait; an idiosyncrasy.
[ترجمه ترگمان]یک ویژگی رفتاری متمایز؛ یک ویژگی شخصی
[ترجمه گوگل]یک ویژگی رفتاری متمایز؛ یک شخصیت خاص

She gradually adjusted to her husband's idiosyncrasies.

او کم‌کم خود را با تک ویژگی‌های شوهرش وفق داد.


the idiosyncrasies of his writing style

ویژگی‌های منحصربه‌فرد سبک نوشتن او


پیشنهاد کاربران

حال مخصوص، طبیعت ویژه ، طرز فکر ویژه ، شیوه ویژه هر نویسنده ، خصوصیات اخلاقی

( در پزشکی ) ویژه خویی

ویژگیِ غیرعادی، ویژگیِ عجیب، عادتِ عجیب، روشِ عجیب، رفتارِ عجیب

https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/idiosyncrasy


کلمات دیگر: