کلمه جو
صفحه اصلی

imbroglio


معنی : درهم و برهم، سوء تفاهم، مسئله غامض
معانی دیگر : (وضع) نابسامان، گیج کننده، پیچیده، پر گیر و دار، برخورد و سر و صدا، سو تفاهم و گیجی، ناهمسازی گیج کننده، دعوا و مرافعه، قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب، مسئله غام­

انگلیسی به فارسی

درهم و برهم، قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب، مسئله غامض، سو تفاهم


imbroglio، سوء تفاهم، درهم و برهم، مسئله غامض، قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: imbroglios
• : تعریف: a difficult, confused, or complicated situation, often involving a misunderstanding, disagreement, or quarrel.
مشابه: snarl, tangle

- The proposed building of a mosque on Ground Zero caused an imbroglio.
[ترجمه ترگمان] ساختمان پیشنهادی یک مسجد در محل دو برج به وجود آمده است
[ترجمه گوگل] ساختمان پیشنهادی مسجد روی زمین Zero موجب بروز زردی شد

• misunderstanding, quarrel; confused or complicated situation; jumble
an imbroglio is a very confusing or complicated situation; a literary word.

مترادف و متضاد

درهم و برهم (اسم)
olio, imbroglio

سوء تفاهم (اسم)
misgiving, imbroglio, misunderstanding, misapprehension, miscalculation

مسئله غامض (اسم)
imbroglio

misunderstanding; fight


Synonyms: altercation, argument, bickering, brawl, broil, brouhaha, complexity, complication, dispute, embarrassment, embroilment, entanglement, falling-out, flack, involvement, knock-down-drag-out, miff, quandary, quarrel, row, run-in, soap opera, spat, squabble


Antonyms: agreement, peacemaking


جملات نمونه

1. an imbroglio between the two foreign ministers
برخورد بین دو وزیر امور خارجه

2. an imbroglio over the misuse of funds
مرافعه و جنجال درباره ی سواستفاده از وجوه

3. The budget imbroglio also is creating a mounting statistics gap.
[ترجمه ترگمان]برنامه بودجه همچنین ایجاد یک شکاف آماری رو به افزایش است
[ترجمه گوگل]مصارف بودجه نیز ایجاد یک شکاف آمار است

4. The imbroglio brought out the Sicilian in me.
[ترجمه ترگمان]The من را با پریدن از سیسیل بیرون آورد
[ترجمه گوگل]Imbroglio از سیسیل در من آورده است

5. No desire, no imbroglio and no sorrow.
[ترجمه ترگمان]نه آرزویی، نه imbroglio و نه اندوهی
[ترجمه گوگل]هیچ تمایلی، هیچ ایمان و غم و اندوه

6. Justice and conspiracy dispute. Money and love imbroglio. Strong and weak game.
[ترجمه ترگمان]دادگاه عدالت و توطئه پول و عشق این بازی قوی و ضعیف است
[ترجمه گوگل]اختلاف عدالت و توطئه پول و عشق imbroglio بازی قوی و ضعیف

7. In his first imbroglio, the commander in chief found himself trapped between gay-rights activists and his own Joint Chiefs of Staff.
[ترجمه ترگمان]در اولین سخنرانی خود، فرمانده کل خود را در دام فعالان حقوق همجنس گرا و روسای ستاد مشترک خود یافت
[ترجمه گوگل]در اولین حمله خود، فرمانده ارشد خود را در میان فعالان همجنسگرایان و فرماندهان ستاد مشترک خود گرفت

8. I had seen something of this imbroglio at first hand.
[ترجمه ترگمان]من در آغاز چیزی از این imbroglio دیده بودم
[ترجمه گوگل]من در ابتدا چیزی از این imbroglio دیده بودم

9. He turned his attention back to the Internet imbroglio of the night before.
[ترجمه ترگمان]او توجهش را به اینترنت در شب قبل معطوف کرد
[ترجمه گوگل]او توجه خود را به اینترنت بی نظیر شب قبل نسبت داد

10. The life imbroglio of his home, he resembles a waifs and strays same.
[ترجمه ترگمان]زندگی در خانه او، او شبیه یک ولگرد است و همان احساس را دارد
[ترجمه گوگل]زندگی مضطرب از خانه او، او شبیه به waifs و strays همان است

11. People have come out into the street from both sides to watch the imbroglio.
[ترجمه ترگمان]مردم از هر دو طرف وارد خیابان شده اند تا the را تماشا کنند
[ترجمه گوگل]مردم از هر دو طرف به طرف خیابون بیرون آمده اند تا ببینند که ایمونگلو چیست

12. Lately there had been big problems facing him, quite apart from tonight's imbroglio.
[ترجمه ترگمان]اخیرا مشکلات بزرگی در مواجهه با او وجود داشت، کاملا جدا از imbroglio امشب
[ترجمه گوگل]به تازگی مشکلی بزرگ با او روبرو شده است، کاملا جدا از امبروگلوی امشب

an imbroglio between the two foreign ministers

برخورد بین دو وزیر امور خارجه


an imbroglio over the misuse of funds

مرافعه و جنجال درباره‌ی سوءاستفاده از وجوه



کلمات دیگر: