کلمه جو
صفحه اصلی

jiggle


معنی : جنبش، تکان اهسته، اهسته تکان دادن
معانی دیگر : ورجه وورجه کردن، (تند) به پس و پیش (یا بالا و پایین) رفتن، جهمندی کردن، ورجیدن، (کاشانی) لوشیدن، جنباندن، لقاندن، حرکت ورجه ورجه مانند، جهش مندی (به بالا و پایین یا پس و پیش )، لوشگری، جنبانش، لقی

انگلیسی به فارسی

تکان آهسته، جنبش، آهسته تکان دادن


جیغ کشیدن، جنبش، تکان اهسته، اهسته تکان دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: jiggles, jiggling, jiggled
• : تعریف: to move or cause to move jerkily up and down or back and forth.
مترادف: shake
مشابه: agitate, joggle, jounce, rattle, rock, wiggle

- The earthquake jiggled the glasses on the shelf.
[ترجمه ترگمان] زمین لرزه عینکش را روی قفسه چرخاند
[ترجمه گوگل] زلزله عینک را در قفسه قرار داد
اسم ( noun )
مشتقات: jiggly (adj.)
• : تعریف: a jerky up-and-down or back-and-forth movement.
مشابه: joggle, shake, wiggle

• shake, wiggle, up and down movement
shake, wiggle, move up and down
if you jiggle something, you move it quickly up and down or from side to side; an informal word.

مترادف و متضاد

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

تکان اهسته (اسم)
jiggle

اهسته تکان دادن (فعل)
jiggle

bounce up and down


Synonyms: agitate, bob, fidget, jerk, jig, jigger, jog, joggle, shake, shimmer, shimmy, twitch, vellicate, wiggle


جملات نمونه

1. jiggle the key in the lock until it opens
کلید را در سوراخ قفل بجنبان تا باز شود.

2. She jiggled the handle of the pram to make the baby stop crying.
[ترجمه Jalil] او کالسکه را به آرامی تکان داد داد گریه بچه را متوقف کند.
[ترجمه ترگمان]خانم ویزلی فریاد زد: - چه اتفاقی افتاده؟
[ترجمه گوگل]او دستگیره کالسکه را خاموش کرد تا کودک گریه کند

3. If the door won't open, try jiggling the key in the lock.
[ترجمه ترگمان]اگر در باز نخواهد شد، سعی کنید کلید را با قفل باز کنید
[ترجمه گوگل]اگر درب باز نشود، سعی کنید کلید را در قفل بچرخانید

4. He tapped his feet, hummed tunes and jiggled about.
[ترجمه ترگمان]او به پاهایش ضربه زد و شروع به زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]او پای خود را با صدای بلند می شنود

5. He stood jiggling his car keys in his hand.
[ترجمه ترگمان]کلید ماشینش را در دستش تکان داد
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود در حال چرخش کلیدهای ماشین خود را در دست خود

6. Carry the cup carefully and don't jiggle it, or you'll spill the coffee.
[ترجمه ترگمان]فنجان را با دقت بگیر و آن را تکان نده وگرنه قهوه می ریزد
[ترجمه گوگل]فنجان را به دقت نگه داری کنید و آن را جوش نزنید یا قهوه را نابود کنید

7. 'Wake up,' he said, jiggling up and down on the bed.
[ترجمه ترگمان]در حالی که به روی تخت خم شده بود، گفت: بیدار شو
[ترجمه گوگل]او گفت: 'بیدار شدم، بالا و پایین رختخواب رفتم

8. He jiggled the object in his palm, Queeg-like.
[ترجمه ترگمان]شی را در کف دستش تکان داد
[ترجمه گوگل]او این جسم را در کف دستش گذاشت، مانند کره

9. I winked at my self, jiggled my head about, grinned.
[ترجمه ترگمان]به خودم چشمک زدم و سرم را تکان دادم
[ترجمه گوگل]من به خودم لبخند زدم، سرم رو به زحمت انداختم، لبخند زدم

10. The fat under her uniform jiggled.
[ترجمه ترگمان]مرد چاق زیر اونیفورم سرش را تکان داد و گفت:
[ترجمه گوگل]چربی زیر یکنواختی او

11. He grinned, clambered to his feet and jiggled excitedly.
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد، از جایش بلند شد و با شور و هیجان حرف می زد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، به پاهایش افتاد و هیجان زده شد

12. Occasionally the baby whimpered and she jiggled the handle of the pram until it stopped.
[ترجمه ترگمان]در هر حال بچه زوزه می کشید و او دسته of را تا زمانی که متوقف شده بود، تکان می داد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کودک سوت زد و او را به صندلی از کالسکه تا زمانی که متوقف شد، jiggled

13. The can jiggled and danced, as though possessed by a ghost.
[ترجمه ترگمان]گویی روح او را تسخیر کرده بود
[ترجمه گوگل]می تونید ازش لذت ببرید و رقصید، مثل یک شبح

14. She jiggled the receiver and realised that there was no dialling tone.
[ترجمه ترگمان]گوشی را تکان داد و دریافت که هیچ صدای شماره گیری وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او گیرنده را فریب داد و متوجه شد که شماره تلفنی وجود ندارد

15. But jiggling with the past to answer the needs of the present can be a high risk operation.
[ترجمه ترگمان]اما تکان دادن با گذشته برای پاسخ به نیازهای زمان حاضر می تواند یک عملیات ریسک بالا باشد
[ترجمه گوگل]اما جیغ زدن با گذشته برای پاسخگویی به نیازهای فعلی می تواند یک عملیات خطرناک باشد

He jiggled the cup to mix the milk and coffee.

برای مخلوط کردن شیر و قهوه فنجان را تکان‌تکان داد.


Jiggle the key in the lock until it opens.

کلید را در سوراخ قفل بجنبان تا باز شود.


پیشنهاد کاربران

جنبیدن، تکان خوردن


کلمات دیگر: