کلمه جو
صفحه اصلی

inactivate


معنی : سست کردن، غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن
معانی دیگر : (زیست شیمی) ناکنا کردن، نابیماری زا کردن، ناکنشور کردن، از کار انداختن، عقیم کردن، بی اثر کردن، (ارتش) از رده خارج کردن، بلا استفاده کردن، نابسیج کردن

انگلیسی به فارسی

ناکنش ور ساختن، بی کار کردن، سست کردن، غیر فعال کردن


غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن، سست کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inactivates, inactivating, inactivated
مشتقات: inactivation (n.)
• : تعریف: to render inactive or unable to function or spread; halt the activity or operation of.
مشابه: disable

• disable, put out of action, render inactive; make inert

دیکشنری تخصصی

[نساجی] غیرفعال نمودن - سست کردن - بی اثرسازی - خنثی کردن

مترادف و متضاد

سست کردن (فعل)
slacken, slack, weaken, emasculate, enervate, enfeeble, discourage, loosen, relax, inactivate

غیر فعال کردن (فعل)
inactivate

ناکنش ور ساختن (فعل)
inactivate

بی کار کردن (فعل)
inactivate

جملات نمونه

inactivated bacteria

باکتری‌های غیرفعال (شده)



کلمات دیگر: