کلمه جو
صفحه اصلی

jejune


معنی : خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی
معانی دیگر : (به ویژه اثر ادبی یا هنری) عاری از لطف و گیرایی، ملال انگیز، پوچ و بی مزه، (خوراک) نامغذی، کم نیرو، کودکانه، خامدست، از روی خامدستی

انگلیسی به فارسی

بیهوده، نارس، تهی، خشک، بی مزه، بی لطافت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: jejunely (adv.), jejuneness (n.)
(1) تعریف: lacking interest or liveliness; dull.
مشابه: arid, banal, barren, insipid, prosaic

- The book presented jejune statements as fresh insights.
[ترجمه ترگمان] این کتاب statements jejune به عنوان بینش های جدید ارائه کرد
[ترجمه گوگل] این کتاب بیانیه های ژیونه را به عنوان بینش های تازه ارائه می دهد

(2) تعریف: childish, juvenile, or unsophisticated.
مشابه: childish, juvenile

- Now that she was older, her youthful writing style seemed a bit jejune.
[ترجمه ترگمان] حالا که او بزرگ تر شده بود، به نظر می رسید که سبک نگارش جوان، کمی عجیب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل] اکنون که او بزرگتر بود، سبک نوشتن نوازنده او کمی ججون به نظر می رسید
- You seem to enjoy the jejune antics of these boys.
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد از کاره ای عجیب و غریب این پسرا لذت ببرید
[ترجمه گوگل] شما به نظر میرسید از عذاب ججونی این پسران لذت ببرید

(3) تعریف: having little or no substance or capacity to nourish.

- He made himself a jejune meal composed mainly of instant mashed potatoes.
[ترجمه ترگمان] برای خودش غذای درست و حسابی درست کرد که بیش از آن پوره سیب زمینی ساخته شده بود
[ترجمه گوگل] او خود را یک غذای ججونی تشکیل داد که عمدتا از سیبزمینی فلفل فوری تشکیل شده بود

• boring, uninteresting; immature, juvenile; lacking knowledge, inexperienced; lacking nutritive value
something that is jejune is considered to be very simple and unsophisticated; a literary word.

مترادف و متضاد

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

بی لطافت (صفت)
arid, awkward, jejune

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

نارس (صفت)
premature, immature, jejune, green, unripe, raw, embryonic, sophomoric

وابسته به روده تهی (صفت)
jejune

جملات نمونه

the jejune diets of the poor

خوراک نامغذی فقیران


the jejune behavior of the groom

رفتار بچه‌گانه‌ی داماد


1. a jejune lecture
سخنرانی پوچ و بی مزه

2. the jejune behavior of the groom
رفتار بچه گانه ی داماد

3. the jejune diets of the poor
خوراک نامغذی فقیران

4. the story is jejune and its style offensive
آن داستان خسته کننده و سبک آن زننده است.

5. I detected a jejune air that had not inbed me before.
[ترجمه ترگمان]من هوای jejune را تشخیص دادم که قبلا مرا ندیده بود
[ترجمه گوگل]من هوای ججونی را کشف کردم که قبل از آن من را ندیده بود

6. The jejune caption is cited just to emphasize the importance of a foreign correspondent's knowledge of the country he covers to the writing of good stories. He has to speak the language of its people.
[ترجمه ترگمان]عنوان خالی برای تاکید بر اهمیت آگاهی یک خبرنگار خارجی از کشوری که او در نوشتن داستان های خوب پوشش می دهد ذکر شده است او باید زبان مردمش را به زبان آورد
[ترجمه گوگل]عنوان جیجین فقط به منظور تأکید بر اهمیت یک خبرنگار خارجی از کشوری است که او برای نوشتن داستانهای خوب میپوشاند او باید زبان مردم خود را بگوید

7. His jejune approach to decision-making - know yourself but not necessarily the facts - is downright repellent.
[ترجمه ترگمان]رویکرد jejune او برای تصمیم گیری - خودتان را بشناسید اما الزاما حقایق را نمی دانید - واقعا زننده است
[ترجمه گوگل]رویکرد jejune خود را به تصمیم گیری - خود را می دانید، اما نه لزوما حقایق - کاملا ضد آب است

8. She made jejune remarks about life and art.
[ترجمه ترگمان]درباره زندگی و هنر remarks jejune کرد
[ترجمه گوگل]او در مورد زندگی و هنر اظهار داشت:

9. Then she was gone, leaving me in unexpectedly jejune loneliness.
[ترجمه ترگمان]بعد او رفته بود و من را به طور غیر منتظره تنها گذاشت
[ترجمه گوگل]سپس او رفته بود، من به طور غیر منتظره تنهایی تنهایی را ترک کردم

10. We knew we were in for a pretty long, jejune evening.
[ترجمه ترگمان]ما می دون ستیم که ما برای یک شب طولانی و طولانی در آن هستیم
[ترجمه گوگل]ما می دانستیم که ما برای مدت بسیار طولانی، شب جمعه بودیم

a jejune lecture

سخنرانی پوچ و بی‌مزه


The story is jejune and its style offensive.

آن داستان خسته‌کننده و سبک آن زننده است.


پیشنهاد کاربران

بی مزه. کسل کننده. ایده ی بسیار ساده
jejune political opinions


کلمات دیگر: