کلمه جو
صفحه اصلی

immobilize


معنی : جمع کردن، ثابت کردن، بی بسیج کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
معانی دیگر : بی حرکت کردن، ناجنبان کردن، بی جنبش کردن، ناچمان کردن، نشیمند کردن، ایستا کردن، (پزشکی - با بستن یا گچ گرفتن و غیره از حرکت عضو آسیب دیده جلوگیری کردن) ناجنبا کردن

انگلیسی به فارسی

بی بسیج کردن، جمع کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، ثابت کردن، مدتی در بستربی حرکت ماندن


بی حرکت کردن، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: immobilizes, immobilizing, immobilized
مشتقات: immobilization (n.)
(1) تعریف: to make incapable of motion or action.
متضاد: mobilize
مشابه: paralyze, pin

- Fear immobilized us.
[ترجمه ترگمان] ترس به ما آسیب رساند
[ترجمه گوگل] ترس ما را تحمل کرد

(2) تعریف: to keep (a limb or joint) from moving by putting in a cast or splint.

- To prevent re-injury, we'll need to immobilize the joint for some weeks.
[ترجمه ترگمان] برای جلوگیری از آسیب، باید برای چند هفته مفصل حرکت کنیم
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از آسیب مجدد، ما باید چند هفته با هم متحد باشیم

• make immovable, fix in place, restrict movement; prevent mobilization; stymie; cause to be unable to move; (finance) withdraw coins or bills from circulation; (finance) convert assets into fixed capital (also immobilise)
if someone or something is immobilized, they are made unable to move.

مترادف و متضاد

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

ثابت کردن (فعل)
stable, evidence, demonstrate, prove, ascertain, freeze, clinch, immobilize, posit

بی بسیج کردن (فعل)
immobilize

از جنبش و حرکت باز داشتن (فعل)
immobilize

مدتی در بستربی حرکت ماندن (فعل)
immobilize

جملات نمونه

1. to immobilize a broken bone
استخوان شکسته را به حالت ثابت درآوردن

2. Always immobilize a broken leg immediately.
[ترجمه ترگمان]همیشه یک پای شکسته از حرکت باز کنید
[ترجمه گوگل]همیشه بلافاصله پا شکسته را متوقف کنید

3. You can immobilize the car by removing the spark plugs.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با پاک کردن شمع، اتومبیل را از حرکت باز کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید از بین بردن شمع های جرقه خودرو را بی حرکت کنید

4. The car's security device will immobilize the ignition system.
[ترجمه ترگمان]دستگاه امنیتی خودرو، سیستم احتراق را از حرکت باز خواهد داشت
[ترجمه گوگل]دستگاه امنیتی اتومبیل سیستم ایمنی را از بین می برد

5. Kendrick had only a few minutes to immobilize the aircraft.
[ترجمه ترگمان]کندریک \"فقط چند دقیقه وقت داشت تا هواپیما رو از کار بندازه\"
[ترجمه گوگل]کنتریک تنها چند دقیقه برای از بین بردن این هواپیما بود

6. Another use for the sequestering agents is to immobilize metals that might cause difficulties in processing.
[ترجمه ترگمان]استفاده دیگر از عوامل sequestering برای immobilize فلزات است که ممکن است موجب مشکلاتی در پردازش شوند
[ترجمه گوگل]استفاده دیگر برای عوامل جداسازی کننده این است که فلزات را از بین ببرند که ممکن است در پردازش مشکلاتی ایجاد کنند

7. a device to immobilize the car engine in case of theft.
[ترجمه ترگمان]وسیله ای برای از دست دادن موتور اتومبیل در صورت سرقت
[ترجمه گوگل]وسیله ای برای از بین بردن موتور خودرو در صورت سرقت

8. Thus there is a greater calcium need to immobilize the oxalate.
[ترجمه ترگمان]از این رو، نیاز کلسیم بیشتری برای از immobilize the وجود دارد
[ترجمه گوگل]بنابراین نیاز به کلسیم بیشتری برای اکسلات بی حرکت است

9. Purpose The optimum conditions to immobilize glutamate decarboxylase ( GAD ) by sodium alginate were studied.
[ترجمه ترگمان]هدف - شرایط بهینه برای بی حرکت کردن گلوتامات (gad)توسط سدیم alginate مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]هدف: شرایط آلکالینت سدیم شرایط مطلوب برای غیرفعال کردن گلوتامات دکربوکسیلاز (GAD) مورد بررسی قرار گرفت

10. Shaman : Earthbind Totem will now immobilize all Rogues in the same zone.
[ترجمه ترگمان]Shaman: توتم مجددا همه Rogues را در یک منطقه از کار خواهد انداخت
[ترجمه گوگل]شامان: Totem Earthbind اکنون تمامی Rogues را در همان منطقه متوقف خواهد کرد

11. Some snakes inject their prey with poison in order to immobilize it.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مارها طعمه خود را به سم تزریق می کنند تا آن را ثابت کنند
[ترجمه گوگل]برخی از مارها طعمه خود را با سم تزریق می کنند تا آن را از بین ببرند

12. Occasionally, children with even mild cases were dressed in casts or splints to immobilize limbs.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، کودکان با موارد حتی ملایم، در لباس های casts و یا استخوان شکسته برای حرکت دست و پا، لباس می پوشیدند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، کودکان با موارد خفیف حتی در کست یا اسپلینت لباس پوشیدند تا اندامها را تحمل کنند

13. The results showed that the matrix can adsorb L-asparaginase and recover high enzymic activity, The immobilize enzyme was more stable against trypsin than native enzyme.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که ماتریکس می تواند L - asparaginase را adsorb و فعالیت enzymic بالا را احیا کند، آنزیم immobilize نسبت به آنزیم بومی stable بود
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد که ماتریس می تواند L-asparaginase را جذب کند و فعالیت آنزیمی بالا را بهبود بخشد آنزیم immobilize نسبت به تریپسین پایدار تر از آنزیم بومی است

14. The carrier of pink diatomite (620, a kind of inorganic materials, was used to immobilize penicillin amidase.
[ترجمه ترگمان]حامل of صورتی (۶۲۰، نوعی از مواد معدنی)برای immobilize amidase پنی سیلین مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]حامل دیاتومیت صورتی (620، یک نوع از مواد معدنی، برای تخریب پنی سیلین آمیداز استفاده شد

Lack of fuel immobilized the enemy.

نداشتن سوخت دشمن را از حرکت بازداشت.


Our planes were immobilized by bad weather.

هوای بد هواپیماهای ما را از پرواز بازداشت.


to immobilize a broken bone

استخوان شکسته را به حالت ثابت درآوردن


پیشنهاد کاربران

میخکوب کردن


از دست و پا افتادن ، از دست و پا انداختن، بی حرکت کردن، از کار افتادن، از کارانداختن ، از حرکت باز داشتن، متوقف کردن


کلمات دیگر: