کلمه جو
صفحه اصلی

impromptu


معنی : بالبداهه، بی مطالعه، بداهتا
معانی دیگر : فی البداهه، بی آماد، تصنیف، کاری که بی مطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند، بالبداهه حرف زدن

انگلیسی به فارسی

بالبداهه، بداهتا، بی مطالعه، تصنیف، کاری که بیمطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند، بالبداهه حرف زدن


انگلیسی به انگلیسی

• something which is done without preparation, something improvised (i.e. speech or musical performance)
spontaneous, improvised, spur-of-the-moment, done without advance preparation
in an improvised manner, without advance preparation
an impromptu activity is not planned or organized.

صفت ( adjective )
• : تعریف: thought of, made, or done without plan, preparation, or practice; spontaneous or improvised.
مترادف: ad-lib, extemporaneous, extemporized, spontaneous, unplanned, unpremeditated, unprepared
متضاد: prepared, prepared, rehearsed
مشابه: candid, improvised, impulsive, offhand, unrehearsed

- an impromptu performance at the piano
[ترجمه ترگمان] اجرای فی البداهه بر روی پیانو
[ترجمه گوگل] عملکرد بی نظیر در پیانو
قید ( adverb )
• : تعریف: without advance plan or preparation; spontaneously.
مترادف: extemporaneously, extemporarily, spontaneously, unpreparedly
مشابه: ad lib, offhand

- He lectured impromptu for an hour.
[ترجمه ترگمان] او یک ساعت بدون وقفه سخنرانی کرد
[ترجمه گوگل] او به مدت یک ساعت سخنرانی کرد
اسم ( noun )
• : تعریف: a short musical composition, esp. for the piano, that seems like an improvisation.
مشابه: improvisation

مترادف و متضاد

بالبداهه (اسم)
impromptu

بی مطالعه (صفت)
impromptu

بداهتا (قید)
impromptu

unrehearsed, improvised


Synonyms: ad-lib, dashed off, extemporaneous, extempore, extemporized, fake, faked, improv, improviso, offhand, off the cuff, played by ear, shot from the hip, spontaneous, spur-of-the-moment, thrown off, tossed off, unpremeditated, unprepared, unscripted, unstudied, vamped, whipped up, winged


Antonyms: deliberate, designed, planned, premeditated, rehearsed


جملات نمونه

1. an impromptu speech
نطق فی البداهه

2. The announcement was made in an impromptu press conference at the airport.
[ترجمه ترگمان]این خبر در یک کنفرانس مطبوعاتی ناگهانی در فرودگاه اعلام شد
[ترجمه گوگل]این اعلامیه در یک کنفرانس مطبوعاتی بی نظیر در فرودگاه ساخته شد

3. This afternoon the Palestinians held an impromptu press conference.
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر فلسطینیان یک کنفرانس مطبوعاتی پیش بینی نشده را برگزار کردند
[ترجمه گوگل]این بعد از ظهر فلسطینی یک کنفرانس مطبوعاتی بی نظیر برگزار کرد

4. The band gave an impromptu concert on the roof of the studio.
[ترجمه ترگمان]گروه با عجله به سقف استودیو کنسرت داد
[ترجمه گوگل]این باند یک کنسرت بی نظیر در سقف استودیو ارائه کرد

5. I'm sure his remarks were rehearsed, not impromptu.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که his را تمرین کرده بودند نه بی خبر
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که اظهارات او تکرار شده است، نه بی نظیر

6. A piece of impromptu spiced up the concert.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن کنسرت یک تکه ادویه تازه را پر کرده بود
[ترجمه گوگل]یک قطعه ای از افسانه ای این کنسرت را جشن گرفت

7. His digital likeness won an impromptu cyber-fight against a Lennox Lewis character by a knockout in the fourth round.
[ترجمه ترگمان]تصویر دیجیتالی او، در دور چهارم، در برابر شخصیت \"Lennox لوییس\" با ضربه فنی به رقابت سایبری پیروز شد
[ترجمه گوگل]عکاسی دیجیتالی او در چهارمین دور از دست دادن یک شخصیت لناکا لوئیس با یک بازی بی نظیر در مبارزه با سایبر بود

8. Bland statements by officials are replaced by impromptu briefings by the prime minister himself.
[ترجمه ترگمان]اظهارات Bland توسط مقامات نخست وزیر توسط خود نخست وزیر جایگزین می شوند
[ترجمه گوگل]بیانیه های باند از سوی مقامات، توسط نخست وزیر خود توسط جلسات انتحاری جایگزین می شود

9. We finished the day with an impromptu game of football in a nearby field.
[ترجمه ترگمان]ما روز را با بازی فی البداهه در یک میدان نزدیک به پایان بردیم
[ترجمه گوگل]ما روز را با یک بازی بی نظیر فوتبال در یک میدان کنار هم به پایان رساندیم

10. He also gives shoppers impromptu shows in Oxford's High Street.
[ترجمه ترگمان]او همچنین به خریداران نشان می دهد که در خیابان اصلی آکسفورد دیده می شوند
[ترجمه گوگل]او همچنین نشان می دهد که خریداران در خیابان آکسفورد بی نظیر نمایش می دهند

11. From that point, the forum became an impromptu tribute to Jim Maier.
[ترجمه ترگمان]از آن نقطه به بعد، این فروم به ادای احترام به جیم مایر تبدیل شد
[ترجمه گوگل]از آن لحظه، این انجمن به جیم مایر ادای احترام کرد

12. Few people look at the bright side of impromptu, outdoor conversations with hibernating neighbors.
[ترجمه ترگمان]افراد کمی به جنبه روشن و روشن و گفتگوهای بیرون از خانه با همسایگان به خواب زمستانی نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم به سمت درخشان بی نظیر، مکالمات در فضای باز با همسایگان خواب زمستانی نگاه می کنند

13. Jem's impromptu speech met with thunderous applause.
[ترجمه ترگمان]آخرین سخنرانی جم s با شور و شوق شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی بی نظیر جیم با اعتراضات رعد و برق ملاقات کرد

14. It was interesting to see the many impromptu sketches made insitu, often as skilled as the finished work.
[ترجمه ترگمان]دیدن طرح های impromptu که insitu را به کار می بردند جالب بود، و اغلب به همان اندازه کار کردن مهارت داشت
[ترجمه گوگل]جالب بود که بسیاری از نقوش بی نظیر ساخته شده را، که اغلب به عنوان کار ماهر به عنوان ماهر ساخته شده بود، دیدند

15. Lord Fitzwilliam gave an impromptu ball for her at Milton Park and she danced until dawn.
[ترجمه ترگمان]Lord فیتزوبلیام در پارک میلتون مجلس رقصی ترتیب داد و تا سحر رقصید
[ترجمه گوگل]لرد فیتزیلویام یک توپ بی نظیر برای او در میلتون پارک داد و تا صبح تا دقایقی رقصید

an impromptu speech

نطق فی‌البداهه


پیشنهاد کاربران

ارتجالا

سر زده

بی مقدمه

درهنگام

بدون آمادگی قبلی

dictionary. com:
impromptu ( as an adj )
1 - made or done without previous preparation:
an impromptu address to the unexpected crowds.
بدون اطلاع قبلی
2 - suddenly or hastily prepared, made, etc. :
an impromptu dinner.
فی الفور، سه سوت، و غیره
3 - improvised; having the character of an improvisation.
فی البداهه

بدون برنامه ریزی قبلی


کلمات دیگر: