کلمه جو
صفحه اصلی

imminent


معنی : حتمی، قریب الوقوع
معانی دیگر : (خطر یا بدبیاری یا شکست و غیره) قریب الوقوع، زودآیند، در راه، نزدیک

انگلیسی به فارسی

قریب الوقوع، حتمی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: imminently (adv.)
• : تعریف: about to happen or likely to happen very soon.
مترادف: impending, looming, momentary
مشابه: close, immediate, in store, in the cards, near, nigh

- In preparation for the king's imminent arrival, they let down the drawbridge to the castle.
[ترجمه سیدعلیرضاآل آ قا] در پی آماده شدن برای ورود قریب الوقوع شاه به قلعه، آنها پل مخصوص ورودرا نصب کردند.
[ترجمه ترگمان] در حال آمادگی برای رسیدن به ورود قریب الوقوع پادشاه، پل متحرک پل را به سمت قلعه پایین کشیدند
[ترجمه گوگل] در آماده سازی برای رسیدن به قریب الوقوع پادشاه، آنها را از قلم افتادن به قلعه برداشتند
- The danger is imminent; you must leave immediately.
[ترجمه رضا ایران نژاد دانشجوی مترجمی آثار دیداری شنیداری انگلیسی] خطر بسیار نزدیک است شما باید فورا از اینجا بروید
[ترجمه ترگمان] خطر قریب الوقوع است؛ شما باید فورا از اینجا بروید
[ترجمه گوگل] خطر سرآشپز است؛ شما باید بلافاصله ترک کنید

• impending, forthcoming, about to happen, near, approaching (especially of an evil or dangerous event); projecting, overhanging
something that is imminent will happen very soon.

مترادف و متضاد

at hand, on the way


حتمی (صفت)
very, all right, imminent, imperative, indispensable, obligatory, categorical, cocksure, categoric

قریب الوقوع (صفت)
imminent, impendent

Synonyms: about to happen, approaching, brewing, close, coming, expectant, fast-approaching, following, forthcoming, gathering, handwriting-on-the-wall, immediate, impending, ineluctable, inescapable, inevasible, inevitable, in store, in the air, in the cards, in the offing, in the wind, in view, likely, looming, menacing, near, nearing, next, nigh, on its way, on the horizon, on the verge, overhanging, possible, probable, see it coming, threatening, to come, unavoidable, unescapable


Antonyms: distant, doubtful, far, future, later


جملات نمونه

their imminent departure

عزیمت قریب‌الوقوع آنان


1. their imminent departure
عزیمت قریب الوقوع آنان

2. the enemy's defeat is imminent
شکست دشمن نزدیک است.

3. He was faced with imminent death.
[ترجمه ترگمان]او با مرگ قریب الوقوع روبرو شده بود
[ترجمه گوگل]او با مرگ ناگهانی مواجه شد

4. He was in imminent danger of dying.
[ترجمه امین] او در معرض خطر مرگ حتمی بود.
[ترجمه رضا ایران نژاد دانشجوی مترجمی آثار دیداری شنیداری انگلیسی] خطر مرگ او بسیار نزدیک است
[ترجمه ترگمان]او در خطر مرگ بود
[ترجمه گوگل]او در معرض خطر مرگ است

5. The ancient abbey was in imminent danger of collapse.
[ترجمه ترگمان]صومعه قدیمی در خطر فروپاشی قرار داشت
[ترجمه گوگل]کابین باستانی در معرض خطر نابودی قرار گرفت

6. The system is in imminent danger of collapse.
[ترجمه ترگمان]این سیستم در خطر نابودی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این سیستم در معرض خطر نابودی سقوط است

7. He smiled in anticipation of her imminent arrival.
[ترجمه ترگمان]به انتظار آمدن قریب الوقوع او، لبخند زد
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرده بود که قصد ورود او را دارد

8. According to the weather report a rainstorm is imminent.
[ترجمه ترگمان]طبق گزارش هواشناسی، این طوفان قریب الوقوع است
[ترجمه گوگل]طبق گزارش هواشناسی، بارش باران قریب الوقوع است

9. The famous popular singer's arrival is imminent.
[ترجمه ترگمان]ورود خواننده معروف مشهور است
[ترجمه گوگل]ورود خواننده مشهور مشهور قریب الوقوع است

10. He announced the imminent arrival of a messianic leader.
[ترجمه ترگمان]او ورود قریب الوقوع یک رهبر روحانی را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]او اعلام کرد که ورودی قریب الوقوع یک رهبر مسیحی

11. The black clouds show that a storm is imminent.
[ترجمه ترگمان]ابره ای سیاه نشان می دهند که طوفان قریب الوقوع است
[ترجمه گوگل]ابرهای سیاه نشان می دهد که طوفان قریب الوقوع است

12. They are in imminent danger of attack.
[ترجمه ترگمان]آن ها در خطر حمله قرار دارند
[ترجمه گوگل]آنها در معرض خطری برای حمله قرار دارند

13. The black clounds show that a storm is imminent.
[ترجمه ترگمان]The سیاه نشان می دهد که طوفان قریب الوقوع است
[ترجمه گوگل]لکه های سیاه نشان می دهد که طوفان قریب الوقوع است

14. An announcement of further cuts in government expenditureis imminent.
[ترجمه ترگمان]اعلام کاهش بیشتر دولت قریب الوقوع است
[ترجمه گوگل]اعلام کاهش بیشتر در هزینه های دولت نابود می شود

The enemy's defeat is imminent.

شکست دشمن نزدیک است.


پیشنهاد کاربران

strange event

در آستانه انجام, نزدیک به رخدادن

زود هنگام

قریب الوقوع

حتمی و غریب الوقوع

قریبا الوقوع - گریر ناپذیر - حتمی

adjective
🔴[more imminent; most imminent] : happening very soon

🔵We are awaiting their imminent arrival.
🔵Their arrival is imminent.
🔵These patients are facing imminent death.
🔵The species is in imminent danger of extinction.
[=the species is very close to becoming extinct]
🔵 The enemy's defeat is imminent : شکست دشمن نزدیک است.
🔵 their imminent departure : عزیمت قریب الوقوع آنان

⚠️Note: Do not confuse imminent with eminent⚠️


کلمات دیگر: