1. the imposition of rigid censorship
تحمیل سانسور شدید
2. the imposition of taxes
بستن مالیات
3. Several reasons were put forward to justify the imposition of censorship.
[ترجمه ترگمان]چندین دلیل برای توجیه اعمال سانسور مطرح شد
[ترجمه گوگل]چند دلیل برای توجیه اعمال سانسور مطرح شد
4. It's an imposition to ask the workers to work sixteen hours a day.
[ترجمه ترگمان]از کارگران خواسته می شود که در روز شانزده ساعت کار کنند
[ترجمه گوگل]این یک تعهد است که از کارگران بخواهید شش ساعت در روز کار کنند
5. I know this is an imposition. But please hear me out.
[ترجمه ترگمان] میدونم که براتون مشکلی پیش اومده ولی لطفا حرفم رو گوش کن
[ترجمه گوگل]من می دانم این یک تحمیل است اما لطفا از من بشنو
6. I know it's an imposition, but could I use your bathroom?
[ترجمه ترگمان]میدونم که it ولی میتونم از دستشوییتون استفاده کنم؟
[ترجمه گوگل]می دانم این یک تحریم است، اما می توانم از حمام شما استفاده کنم؟
7. She felt the journey to be an unwelcome imposition on her time.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که سفر به او خیلی ناخوشایند خواهد بود
[ترجمه گوگل]او احساس سفر را به عنوان یک تحریک ناخواسته در زمان او
8. Would it be too much of an imposition to ask you to pick my parents up from the airport?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است از شما بخواهد که پدر و مادرم را از فرودگاه انتخاب کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهم بیش از حد از درخواست شما برای انتخاب پدر و مادر من از فرودگاه؟
9. The idea behind this imposition of blanket bans was to prevent the temptation to discriminate against particular marches.
[ترجمه ترگمان]ایده پشت این تحمیل ممنوعیت پتو این بود که از وسوسه ایجاد تبعیض علیه راهپیمایی های خاص جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]ایده این اعمال ممنوعیت پتو این بود که مانع وسوسه تبعیض علیه راهپیمایی های خاص شود
10. The imposition of taxes in this model is relevant to the effect not just on prices but also on industrial structure.
[ترجمه ترگمان]تحمیل عوارض در این مدل به تاثیر نه تنها بر قیمت ها بلکه در ساختار صنعتی نیز مربوط است
[ترجمه گوگل]اعمال مالیات در این مدل مربوط به اثر نه تنها بر قیمت ها بلکه همچنین بر ساختار صنعتی است
11. Such critics have argued for the imposition of transaction taxes to choke off short-term capital flows.
[ترجمه ترگمان]چنین critics در مورد اعمال مالیات های معاملات برای مسدود کردن جریان های سرمایه کوتاه مدت بحث کرده اند
[ترجمه گوگل]چنین منتقدان برای تحمیل مالیات های معاملاتی برای متوقف کردن جریان سرمایه کوتاه مدت بحث کرده اند
12. Had Mrs Leigh the faintest idea what an imposition it was?
[ترجمه ترگمان]آیا خانم لی کوچک ترین تصوری از آن داشت که چه اشکالی دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا خانم لی در مورد اینکه چطور تحریم شد؟
13. I am opposed to a district-wide imposition of uniforms.
[ترجمه ترگمان]من مخالف تحمیل لباس رسمی با یک ناحیه هستم
[ترجمه گوگل]من مخالف اعمال وظایف یک منطقه در سراسر منطقه هستم
14. The report argued against the imposition of bans on imports from countries with low environmental standards.
[ترجمه ترگمان]این گزارش بر خلاف اعمال ممنوعیت واردات از کشورها با استانداردهای پایین محیطی است
[ترجمه گوگل]این گزارش مخالفت با اعمال ممنوعیت واردات از کشورهای دارای استانداردهای زیست محیطی کم