کلمه جو
صفحه اصلی

impoverish


معنی : بی خاصیت کردن، بی قوت کردن، فقیر کردن، بی نیرو کردن، فرسوده کردن زمین
معانی دیگر : مستمند کردن، (اقتصاد یا بنیه ی مالی را) ضعیف کردن، (نیرو یا منابع طبیعی را) تحلیل بردن، ناتوان کردن، بینوا کردن

انگلیسی به فارسی

فقیر کردن، بی نیرو کردن، بی قوت کردن، بی خاصیت کردن


فقیر کردن، بی نیرو کردن، بی قوت کردن، بی خاصیت کردن، فرسوده کردن زمین


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impoverishes, impoverishing, impoverished
مشتقات: impoverished (adj.), impoverishment (n.)
(1) تعریف: to make poor; cause to live in poverty.
متضاد: enrich
مشابه: beggar, bust

- The drought impoverished the agricultural population.
[ترجمه ترگمان] خشکسالی جمعیت کشاورزی را فقیر کرد
[ترجمه گوگل] خشکسالی جمعیت کشاورزی را نابود کرد
- Their father's loss of work impoverished the family.
[ترجمه ترگمان] از دست دادن کار پدرشان خانواده را فقیر کرد
[ترجمه گوگل] از دست دادن پدرشان، خانواده از بین رفت

(2) تعریف: to exhaust the natural richness or strength of.
متضاد: enrich
مشابه: exhaust

- Repeated planting of the same crop impoverished the soil.
[ترجمه ترگمان] کاشت مکرر یک محصول، خاک را فقیر کرد
[ترجمه گوگل] کاشت تکرار همان محصول خاک را نابود کرد

• make poor, pauperize; take away the richness of, exhaust the strength of
to impoverish someone or something means to make them poor.

مترادف و متضاد

بی خاصیت کردن (فعل)
deactivate, impoverish

بی قوت کردن (فعل)
emaciate, impoverish

فقیر کردن (فعل)
impoverish, pauperize

بی نیرو کردن (فعل)
impoverish

فرسوده کردن زمین (فعل)
impoverish

make poor


Synonyms: bankrupt, exhaust, ruin, deplete


Antonyms: enrich


جملات نمونه

1. Reducing the income will further impoverish these families and could tempt an offender into further crime.
[ترجمه ترگمان]کاهش درآمد موجب کاهش بیشتر این خانواده ها خواهد شد و می تواند مجرم را به ارتکاب جرم بیشتر تحریک کند
[ترجمه گوگل]کاهش درآمد بیشتر این خانواده ها را نابود می کند و ممکن است مجرمان را مجبور به جرم بیشتر کند

2. These changes are likely to impoverish single-parent families even further.
[ترجمه ترگمان]این تغییرات به احتمال زیاد برای خانواده های تک سرپرست وجود دارد
[ترجمه گوگل]این تغییرات احتمالا خانواده های تک پدر و مادر را حتی بیشتر می کند

3. Fast-growing trees remove nutrients and impoverish the soil.
[ترجمه ترگمان]درختانی که به سرعت در حال رشد هستند مواد غذایی را از بین می برند و خاک را تمیز می کنند
[ترجمه گوگل]درختان پرورش گیاهان مواد مغذی را حذف می کنند و خاک را کم رنگ می کنند

4. Objectives of this kind threaten to impoverish the nation and will cause the electorate to call a halt.
[ترجمه ترگمان]اهداف این نوع تهدید ملت را تهدید می کند و باعث می شود که رای دهندگان توقف کنند
[ترجمه گوگل]اهداف این نوع تهدید به فقر کردن ملت است و باعث می شود که رای دهندگان به توقف ادامه دهند

5. Many patients worry that paying for treatments will impoverish them.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران نگران هستند که هزینه درمان آن ها را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران نگران هستند که پرداخت هزینه برای درمان آنها را خراب کند

6. Impoverish the soil overuse . See Synonyms at deplete.
[ترجمه ترگمان]استفاده از خاک را بیش از حد تحمل میکنه به \"synonyms\" توی \"deplete\" نگاه کن
[ترجمه گوگل]استفاده بیش از حد خاک را از بین ببرد مترادف را در معامله مشاهده کنید

7. Many gamblers impoverish themselves here, and it is no coincidence that numerous pawn brokers have set up shop in the streets around the Hotel Lisboa.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قماربازان این جا impoverish، و این تصادفی نیست که دلالان numerous متعدد در خیابان های اطراف هتل Lisboa خرید کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از قماربازان خود را در اینجا نابود می کنند، و این تصادفی نیست که کارگزاران متعدد پیاده فروشگاه در خیابان های اطراف هتل Lisboa ایجاد کرده اند

8. Impoverish the soil by overuse.
[ترجمه ترگمان] خاک رو با استفاده بیش از حد استفاده می کنه
[ترجمه گوگل]خاک را با استفاده بیش از حد از بین ببرید

9. We need to reduce the burden of taxes that impoverish the economy.
[ترجمه ترگمان]ما باید بار مالیاتی که اقتصاد را تضعیف می کند را کاهش دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید بار مالیاتی را که فقر اقتصادی را کاهش می دهد، کاهش دهیم

10. But a broken health care system and inadequate state insurance mean getting treated for serious diseases can impoverish many families.
[ترجمه ترگمان]اما یک سیستم مراقبت بهداشتی شکسته و بیمه ناکافی دولت برای درمان بیماری های جدی می تواند بسیاری از خانواده ها را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل]اما یک سیستم مراقبت بهداشتی شکسته و بیمه دولتی نامناسب به معنای درمان برای بیماری های جدی می تواند بسیاری از خانواده ها را از بین ببرد

11. Americastill has enough credibility to charter a more profitable path that would impoverish its creditors slowly.
[ترجمه ترگمان]Americastill به اندازه کافی اعتبار دارد که مسیری سودآور را منشور کند که طلبکاران خود را به کندی از بین ببرد
[ترجمه گوگل]Americastill اعتبار کافی برای منع ساختن یک مسیر سودآور دارد که به آرامی ترددکنندگان آن را خراب می کند

12. America still has enough credibility to a more profitable path that would impoverish its creditors slowly.
[ترجمه ترگمان]آمریکا هنوز اعتبار کافی برای مسیری سودآور دارد که طلبکاران خود را به کندی افزایش دهد
[ترجمه گوگل]آمریکا همچنان اعتبار کافی برای یک مسیر سودآور دارد که به آرامی ترددکنندگانش را از بین می برد

13. Perhaps the brutalised country he has done so much to impoverish might even benefit too.
[ترجمه ترگمان]شاید آن کشور brutalised که تا به حال انجام داده، ممکن است حتی سود هم داشته باشد
[ترجمه گوگل]شاید کشور بی رحمانه او برای نابودی بسیار کار کرده باشد حتی ممکن است سود ببرد

14. In adult life, many of these scripts are maladaptive and only serve to impoverish our experience and damage us and those we love.
[ترجمه ترگمان]در زندگی بزرگسالی، بسیاری از این نوشته ها از صفات شخصیتی ناسازگارانه استفاده می کنند و تنها برای محدود کردن تجربه ما و آسیب رساندن به ما و آن هایی که دوستشان داریم، عمل می کنند
[ترجمه گوگل]در زندگی بزرگسالان، بسیاری از این اسکریپت ها ناسازگار هستند و تنها به تجربه ما آسیب می رسانند و به ما و کسانی که ما را دوست دارند آسیب می رسانند

Their mismanagement left the country impoverished.

سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.


an impoverished painter

نقاش مستمند


The untimely death of the woman I loved impoverished my life.

مرگ نابه‌هنگام زنی که او را می‌پرستیدم، زندگانیم را بی‌ارزش کرد.


Lack of proper care has impoverished the soil.

فقدان توجه لازم موجب ضعیف شدن خاک شده است.


پیشنهاد کاربران

تحلیل قوا


کلمات دیگر: