کلمه جو
صفحه اصلی

impel


معنی : وادار کردن، مجبور ساختن، بر آن داشتن
معانی دیگر : پیش راندن، واداشتن، سوق دادن، انگیزاندن، کشاندن، درانگیختن، بر ان داشتن

انگلیسی به فارسی

وادار کردن، بر آن داشتن، مجبور ساختن


تحریک، وادار کردن، مجبور ساختن، بر آن داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impels, impelling, impelled
(1) تعریف: to drive or incite to action.
مترادف: compel, incite, induce, prompt
متضاد: restrain
مشابه: actuate, constrain, demand, drive, exhort, force, press, pressure, prevail upon, prick, prod, provoke, push, urge

- The final pay cut impelled the workers to go on strike.
[ترجمه ترگمان] آخرین کاهش حقوق کارگران را وادار به اعتصاب کرد
[ترجمه گوگل] کاهش نهایی کار باعث شد که کارگران اعتصاب کنند

(2) تعریف: to send or cause to move forward; propel.
مترادف: drive, propel
مشابه: launch, move, push, thrust

• urge into action, drive, force onward, propel forward, cause to move
when an emotion impels you to do something, you feel forced to do it; a formal word.

مترادف و متضاد

Antonyms: delay, dissuade, repress, slow, suppress


وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

مجبور ساختن (فعل)
impel

بر آن داشتن (فعل)
impel

prompt, incite


Synonyms: actuate, boost, compel, constrain, drive, excite, foment, force, goad, induce, influence, inspire, instigate, jog, lash, mobilize, motivate, move, oblige, poke, power, press, prod, propel, push, require, set in motion, shove, spur, start, stimulate, thrust, urge


جملات نمونه

Hunger impels them to steal.

گرسنگی آنان را وادار به دزدی می‌کند.


The children were impelling a cart along the road.

بچه‌ها گاری را در راستای جاده هل می‌دادند.


1. I feel impelled to express grave doubts about the project.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که باید نسبت به این پروژه شک و تردید کنم
[ترجمه گوگل]احساس می کنم انگیزه ای برای بیان شک و تردید در مورد پروژه وجود دارد

2. Impelled by feelings of guilt, John wrote to apologize.
[ترجمه ترگمان]، به خاطر احساس گناه بهش فشار میاره \" جان \" برای عذرخواهی نامه نوشت
[ترجمه گوگل]جان به خاطر عذرخواهی، احساسات گناه را تحمل کرد

3. He felt impelled to investigate further.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که باید بیشتر تحقیق کند
[ترجمه گوگل]او احساس بهتری برای بررسی بیشتر داشت

4. I was so annoyed that I felt impelled to write a letter to the paper.
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت شدم که مجبور شدم نامه ای به روزنامه بنویسم
[ترجمه گوگل]من خیلی ناراحت شدم که احساس نوشتن نامه ای به مقاله کردم

5. I felt impelled to investigate the matter further.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم باید بیشتر از این موضوع را بررسی کنم
[ترجمه گوگل]احساس کردم انگیزه بیشتری برای تحقیق در مورد این موضوع داشتم

6. Faith that justice would prevail impelled us forward.
[ترجمه ترگمان]ایمان که عدالت ما رو به جلو سوق میده
[ترجمه گوگل]ایمان که عدالت غلبه دارد ما را به جلو حرکت می دهد

7. He said he had been to impelled crime by poverty.
[ترجمه ترگمان]گفت که جنایت را با فقر کشانده است
[ترجمه گوگل]او گفت که او فقر را به جرم جنایت تحمیل کرده است

8. There are various reasons that impel me to that conclusion.
[ترجمه ترگمان]دلایل مختلفی وجود دارد که به این نتیجه منجر می شود
[ترجمه گوگل]دلایل مختلفی وجود دارد که منجر به این نتیجه گیری می شود

9. The professor impels him to greater efforts.
[ترجمه ترگمان]استاد او را مجبور می کند تلاش های بیشتری انجام دهد
[ترجمه گوگل]استاد او را به تلاش های بیشتر تحریک می کند

10. The lack of democracy and equality impelled the oppressed to fight for independence.
[ترجمه ترگمان]عدم دموکراسی و برابری باعث شد مردم ستمدیده برای استقلال مبارزه کنند
[ترجمه گوگل]فقدان دموکراسی و برابری باعث شد که ستمکاران برای استقلال مبارزه کنند

11. I wonder what it is that impels him to exercise all the time.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم این چه چیزی است که او را مجبور می کند همیشه ورزش کند
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که این چیزی است که او را تحریک می کند تا تمام وقت را تمرین کند

12. The President's speech impelled the nation to greater efforts.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی رئیس جمهور این کشور را به تلاش بیشتر واداشت
[ترجمه گوگل]سخنرانی رئیس جمهور باعث شد که ملت تلاش بیشتری کند

13. James's increasing financial difficulties impelled him to desperate measures.
[ترجمه ترگمان]افزایش مشکلات مالی جیمز او را به اقدامات ناامیدانه وادار کرد
[ترجمه گوگل]جیمز در حال افزایش مشکلات مالی او را به اقدامات ناامید کرد

14. The reward circuits generate cravings that impel an animal toward such things as eating, drinking, and procreating.
[ترجمه ترگمان]مدارهای پاداش نیاز به تمایل دارند که یک حیوان را به سمت چیزهایی مثل خوردن، نوشیدن، و procreating تشویق کند
[ترجمه گوگل]مدارهای پاداش گرایش هایی را ایجاد می کنند که حیوان را به سوی خوردن، نوشیدن و تولید مثل تحریک می کند

He was impelled to resist oppressive laws.

او به‌صورت‌فطری در برابر قوانین ظالمانه مقاومت می‌کرد.



کلمات دیگر: