1. Ignorance is the mother of impudence.
[ترجمه ترگمان]نادانی مادر پررویی است
[ترجمه گوگل]ناامیدی مادر ناامیدی است
2. His impudence provoked her into slapping his face.
[ترجمه ترگمان]impudence او را تحریک کرد که به صورتش سیلی بزند
[ترجمه گوگل]اعتیاد او باعث شد تا او را به فریب دادن چهره اش تحمیل کند
3. He has the impudence to take things behind my back!
[ترجمه ترگمان]چه قدر پررویی دارد که همه چیز را پشت سر بگذارد!
[ترجمه گوگل]او زحمت کشیدن چیزهایی را پشت سر من می گذارد
4. I've had enough of your impudence!
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی گستاخی کردم!
[ترجمه گوگل]من تا به حال به اندازه کافی از اعتیاد خود را داشته ام!
5. He stared at me with a mixture of impudence and hostility.
[ترجمه ترگمان]او با مخلوطی از گستاخی و خصومت به من خیره شد
[ترجمه گوگل]او با مخلوطی از ترس و خصومت به من نگاه کرد
6. One sister had the impudence to wear the other's clothes.
[ترجمه ترگمان]یک خواهر با پررویی لباس دیگری را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]یک خواهر مجبور بود لباس های دیگران را بپوشاند
7. He had the impudence to correct me.
[ترجمه ترگمان]او گستاخی را برای درست کردن من داشت
[ترجمه گوگل]او تسلیم شد تا من را تصحیح کند
8. I've had enough of your impudence, young lady.
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی گستاخی کردم، خانم جوان
[ترجمه گوگل]من تا به حال به اندازه کافی از خود را تسلیم، بانوی جوان
9. His manipulation of impudence and deference was too assured for that.
[ترجمه ترگمان]رفتار جسورانه و احترام او برای این کار خیلی مطمئن بود
[ترجمه گوگل]دستکاری او از اعجوبه و احترام برای آن بسیار اطمینان داشت
10. None of your impudence!
[ترجمه ترگمان]چه بی شرمی و گستاخی!
[ترجمه گوگل]هیچکدام از اعصاب شما!
11. Economic impudence plus political insensitivity combine to make a Kinnockian double whammy that I will vote Tory to avoid, however unenthusiastically.
[ترجمه ترگمان]گستاخی اقتصادی و عدم حساسیت سیاسی با هم ترکیب می شوند تا دو برابر دو برابر دو برابر شود که من به حزب محافظه کار رای می دهم تا از آن اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]ناامیدی اقتصادی به علاوه عدم حساسیت سیاسی، برای ایجاد یک کشته شدن دوتایی کینوکیایی که من به آن رای خواهم داد، برای جلوگیری از آن، با این حال، بدون تردید، ترکیب شده است
12. A piece of impudence on my part, really, but I have a strong sense of civic duty.
[ترجمه ترگمان]در واقع، من واقعا احساس خوبی نسبت به وظیفه شهروندی دارم
[ترجمه گوگل]قطعه ای از ترس از من، واقعا، اما من احساس قوی از وظیفه مدنی است
13. Fred often winced when he witnessed his wife's impudence and guile, but he realised she was right.
[ترجمه ترگمان]فرد اغلب وقتی می دید که impudence و guile را می دید، خود را عقب کشید، اما می دانست که حق با اوست
[ترجمه گوگل]فرد اغلب هنگامی که شاهد ترس و وحشت همسرش بود، اغراق کرد اما متوجه شد او درست است
14. And then, his breathtaking impudence.
[ترجمه ترگمان]و آن وقت، گستاخی breathtaking
[ترجمه گوگل]و پس از آن، اعتیاد نفس گیر او
15. I can not account for his almost impudence.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم به خاطر گستاخی او حساب کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تقریبا تلخ او را حساب کنم