کلمه جو
صفحه اصلی

impolicy


معنی : نا مناسبی
معانی دیگر : بی تدبیری، سوسیاست، بی کیاستی، نسنجیدگی، رویه غلط، بی سیاستی، عدم اقتضا

انگلیسی به فارسی

بیتدبیری، سوسیاست، بیکیاستی، نسنجیدگی


عمل غیر معقول


ناخودآگاه، نا مناسبی


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impolitic; injudiciousness, rashness; inexpediency, unsuitableness

مترادف و متضاد

نا مناسبی (اسم)
irrelevance, infelicity, inconvenience, impolicy, inadequacy

جملات نمونه

1. the policy or impolicy of such actions
عاقلانه بودن یا غیر عاقلانه بودن چنین اقداماتی


کلمات دیگر: