کلمه جو
صفحه اصلی

hand over


معنی : تسلیم کردن، تحویل دادن
معانی دیگر : مسترد کردن، پس دادن، علوم نظامى : تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن

انگلیسی به فارسی

تسلیم کردن، تحویل دادن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to give up control of; surrender.
مشابه: check

• transfer, deliver, yield control of; surrender, extradite (prisoner, fugitive, etc.)
act of giving away something to someone else, act of surrendering of a person; act of giving up authority or property; (in broadcasting) transfer to another person of control of the commentary during a broadcast

مترادف و متضاد

تسلیم کردن (فعل)
submit, cede, give up, lodge, consign, subjugate, subdue, hand over, conquer, hand on

تحویل دادن (فعل)
surrender, render, deliver, hand over

give back; release


Synonyms: abandon, cede, commend, commit, consign, deliver, dispense, donate, entrust, feed, find, fork out, fork up, give up, hand, leave, present, provide, relegate, relinquish, supply, surrender, transfer, turn over, waive, yield


Antonyms: hold, keep, retain


جملات نمونه

1. Ben put his hand over the mouthpiece and shouted to me.
[ترجمه A.A] بن دستش را روی دهانی ( تلفن ) گذاشت و سرمن فریاد کشید
[ترجمه ترگمان]بن دستش را روی گوشی گذاشت و به من فریاد زد
[ترجمه گوگل]بن دستش را روی دهان گذاشت و به من فریاد زد

2. When you vacate the room, you should hand over the door key to me.
[ترجمه ترگمان]وقتی اتاق رو تخلیه می کنی باید کلید در رو بدی به من
[ترجمه گوگل]وقتی اتاق را خالی می کنید، باید کلید درب را به من بدهید

3. He put his hand over the mouthpiece and called his wife to the phone.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی گوشی گذاشت و زنش را به تلفن صدا زد
[ترجمه گوگل]او دست خود را روی دهان گذاشت و همسرش را به تلفن فرا خواند

4. It was time to hand over the reins of power .
[ترجمه A.A] وقت آن بود که زمام امور واگذار شود
[ترجمه ترگمان]وقتش بود که افسار قدرت را به دست بگیرم
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده است تا قدرت را به دست بگیرد

5. You must hand over your passport before you leave.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که از اینجا بروی باید گذرنامه خود را تحویل بدهی
[ترجمه گوگل]قبل از ترک، گذرنامه خود را تحویل بگیرید

6. Now she feels the time has come to hand over to someone else.
[ترجمه ترگمان]حالا احساس می کند که زمان دست به دست کس دیگری رسیده است
[ترجمه گوگل]حالا احساس می کند وقت آن رسیده است که دیگران را تحویل دهد

7. Five years ago, the company was losing money hand over fist.
[ترجمه ترگمان]پنج سال پیش، شرکت پولی را که در دست داشت از دست داده بود
[ترجمه گوگل]پنج سال پیش این شرکت پول دست و پا زدن را از دست داد

8. Don't let your feeling gain the upper hand over you.
[ترجمه ترگمان]نگذار احساس کنی که دست بالایی را به دست بگیری
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که احساس شما از دست شما بالا برود

9. He clamped his hand over her mouth.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی دهانش گرفت
[ترجمه گوگل]دستش را روی دهانش گذاشت

10. Don't let your feeling get the upper hand over you.
[ترجمه ترگمان]نذار احساساتت روی تو تاثیر بذاره
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که احساس شما بر روی شما برتری داشته باشد

11. We were ordered to hand over our passports.
[ترجمه ترگمان]به ما دستور داده شد passports رو تحویل بدیم
[ترجمه گوگل]ما دستور داده شد که گذرنامه هایمان را منتقل کنیم

12. Joe passed his hand over his face and looked puzzled.
[ترجمه ترگمان]جو دستش را روی صورتش گذاشت و گیج به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]جو دستش را روی چهره اش گذاشت و به زحمت نگاه کرد

13. I cupped my hand over the mouthpiece of the phone so they couldn't hear me.
[ترجمه ترگمان]دستم را روی گوشی تلفن گذاشتم تا صدای من را بشنوند
[ترجمه گوگل]دستم را روی دهان تلفن گذاشتم تا آنها مرا نفهمند

14. The soldiers were ordered to hand over their guns.
[ترجمه ترگمان]سربازان دستور داده بودند که تفنگ هایشان را به دست بگیرند
[ترجمه گوگل]سربازان دستور دادند که اسلحه خود را بفرستند

15. They demanded the immediate handover of all relevant documents.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار تحویل فوری تمامی اسناد مربوطه شدند
[ترجمه گوگل]آنها تقاضای فوری انتقال همه اسناد مربوطه شدند

16. Doug stood still while I ran through the handover procedure.
[ترجمه ترگمان]داگ \"وقتی من داشتم عمل رو انجام می دادم\" هنوز بی حرکت بود
[ترجمه گوگل]داگ هنوز ایستاده بود در حالی که من از طریق روش دست زدن فرار کردم

17. The handover to civilian government has been delayed.
[ترجمه ترگمان]تحویل به دولت غیرنظامی به تعویق افتاده است
[ترجمه گوگل]انتقال به دولت ملکی به تأخیر افتاده است

18. The handover is expected to be completed in the next ten years.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود تحویل در ده سال آینده تکمیل شود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که تحویل در ده سال آینده تکمیل شود

19. The United Nations is to supervise the handover of the prisoners of war.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متحد نظارت بر تحویل زندانیان جنگی است
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد کنترل دستگیری زندانیان را بر عهده دارد

20. He wants to make the handover in the deep south of Thuringia, up near the Bavarian border.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد انتقال در جنوب تورینگن را که در نزدیکی مرز باواریا برگزار می شود، انجام دهد
[ترجمه گوگل]او می خواهد در قسمت جنوبی جنوب توریگیا، نزدیک مرز باویرا، انتقال دهد

21. The handover of the Bedford and Luton institutions was agreed.
[ترجمه ترگمان]تحویل عملیات بدفورد و Luton به توافق رسید
[ترجمه گوگل]انتقال موسسات بدفورد و لوتون به توافق رسید

22. The MoD were very pleased on the handover with the quality of work achieved.
[ترجمه ترگمان]وزارت دفاع از تحویل گرفتن کیفیت کار بسیار خشنود بود
[ترجمه گوگل]وزارت امور خارجه با کیفیت کار به دست آمده بسیار خوشحال بود

23. The handover to Edinburgh, Cardiff and London was botched, but it was Labour that created the new bodies.
[ترجمه ترگمان]انتقال به ادینبورگ، کاردیف و لندن تباه شده بود، اما حزب کارگر بود که این اجساد جدید را خلق کرد
[ترجمه گوگل]انتقال به ادینبورگ، کاردیف و لندن فاسد شد، اما این کار بود که بدنهای جدید را ایجاد کرد

24. Mrs Chan said before the handover that if she were ever forced to act against her conscience, she would resign.
[ترجمه ترگمان]خانم چان قبل از تحویل این حکم گفت که اگر او هرگز مجبور به اقدام علیه وجدانش شود، استعفا خواهد داد
[ترجمه گوگل]خانم چان قبل از صدور حکم گفت که اگر او مجبور شود علیه وجدان خود عمل کند، او استعفا خواهد داد

25. No waiting, no handover to other maintenance technicians, and just one supply technician involved, not many.
[ترجمه ترگمان]بدون انتظار، تحویل به دیگر تکنسین های نگهداری و نگهداری، و فقط یک متخصص تغذیه درگیر، نه خیلی زیاد
[ترجمه گوگل]هیچ انتظاری نداریم، به تکنسین های تعمیر و نگهداری دیگر منتقل نمی شود، و تنها یک تکنسین عرضه، نه چندان

26. Arrangements for the handover of prisoners have been made.
[ترجمه ترگمان]ترتیباتی برای تحویل زندانیان داده شده است
[ترجمه گوگل]ترتیبات برای انتقال زندانیان ساخته شده است

27. Negotiations have begun in preparation for the handover of power to the new government.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات برای تحویل قدرت به دولت جدید آغاز شده است
[ترجمه گوگل]مذاکرات در آماده سازی برای انتقال قدرت به دولت جدید آغاز شده است

28. Allowing time for handover and meal breaks, what is the optimum time required for the afternoon overlap of shifts?
[ترجمه ترگمان]زمانی که زمان تحویل و تحویل غذا اجازه می دهد، زمان بهینه مورد نیاز برای همپوشانی بعد از ظهر تغییر می کند؟
[ترجمه گوگل]اجازه دادن به زمان برای انتقال و تحویل غذا، زمان مطلوب مورد نیاز برای همپوشانی بعد از ظهر شیب چیست؟

پیشنهاد کاربران

دست به دست شدن

انتقال قدرت ( در موضوع سیاست )

انتقال

واگذاری مسئولیت

دست بدست کردن

Verb: جدا hand over hand - over فعل
To surrender someone or something to another تسلیم کردن کسی یا چیزی به دیگری.
"hand - over the money";
"انتقال دادن پول "
She resigned and handed - over to one of her younger colleagues. او استعفا داد و ( مسئولیت را ) به یکی از همکاران جوانش داد.
He handed - over his responsibility for the firm last year. او سال گذشته مسئولیتش در موسسه ( شرکت ) را تحویل ( واگذار ) کرد.

( hand something/somebody over ( to somebody چیزی را یا کسی را به دیگری واگذار کردن.
to give something/somebody officially or formally to another person دادن چیزی یا کسی را بصورت رسمی یا قرار دادی به کسی دیگر.
He handed over a cheque for $200 000. او چکی 200000 دلاری را تحویل داد.
They handed the weapons over to the police. اونها اسلحه هایشان رابه پلیس تحویل دادند.

Noun: چسبیده handover اسم = واگذاری ( قدرت. مسئولیت ) // ( دورهء ) گذر ، انتقال handoff
Act of relinquishing property or authority etc عمل ترک دارایی یا توانایی و غیره . . . .
. the giving of control of or responsibility for something to someone else: دادن کنترل یا مسئولیت چیزی برای شخص دیگری:

"the handover of occupied territory" "انتقال ( ترک ) قلمرو اشغالی"
. The United Nations is to supervise the handover of the prisoners of war. سازمان ملل ناظر بر انتقال زندانیان جنگ میباشد.


واگذاری

تحویل دادن پروژه به کارفرما جهت شروع به تولید.
این مرحله معمولا پس از مرحله راه اندازی
( Commissioning )
اتفاق می افتد.

مبادله

اعطا، دادن

۱_ تحویل دادن قدرت یا مقام ( پست ) به فرد یا گروهی دیگر
۲_ عمل ( تحویل دادن ) چیزی به کسی

رد کن بیاد.

Hand it over to me
بسپارش به من

دست به دست شدن، تحویل دادن، انتقال، جا به جایی
در مخابرات این کلمه به معنی دست به دست شدن، جا به جایی و تحویل دادن است؛ زمانی که کاربران ما بین دو شبکه حرکت می کنند یا از شبکه ای به شبکه ی دیگر مهاجرت می کنند.
در شبکه به معنای مهاجرت یا جا به جایی کاربران ما بین شبکه هال و فناوری های متفاوت یک حوزه یا حوزه های مخابراتی مختلف است.
در نرم افزار به معنای انتقال یا جابه جایی از سلولی به سلولی دیگر در شبکه است.
این کلمه در مخابرات و شبکه های سلولی مترادف با Handoff نیز می باشد.


کلمات دیگر: