کلمه جو
صفحه اصلی

impiety


معنی : بی ایمانی، بی تقوایی، بد کیشی
معانی دیگر : ناپارسایی، ناپرهیزگاری، بی حرمتی (نسبت به خدا یا مقدسات)، نا پرهیزکاری

انگلیسی به فارسی

نا پرهیزکاری، بی تقوایی، بی ایمانی، بد کیشی


بی تفاوتی، بی تقوایی، بی ایمانی، بد کیشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: impieties
(1) تعریف: lack of reverence or respect, esp. for what others consider sacred.
متضاد: piety, reverence
مشابه: blasphemy

- The young man's refusal to bow his head in prayer at the table showed an impiety that was intolerable to his father.
[ترجمه ترگمان] امتناع از این که مرد جوان سر خود را با دعا به سوی می زی که در آن نشسته بود نشان می داد، an بود که برای پدرش تحمل ناپذیر بود
[ترجمه گوگل] امتناع از امتناع جوان از تعظیمش در نماز در جدول، نشانگر بیچارگی بود که پدرش را تحمل نکرد

(2) تعریف: an act or practice that shows such disrespect.
متضاد: piety, reverence

• ungodliness, lack of reverence for god or religious matters; lack of respect
impiety is a lack of respect or religious reverence that a person shows; a formal word, used showing disapproval.

مترادف و متضاد

بی ایمانی (اسم)
unfaith, disbelief, unbelief, impiety

بی تقوایی (اسم)
impiety

بد کیشی (اسم)
impiety, irreligion

ungodliness


Synonyms: irreverence, profanity, godlessness, blasphemy, heresy


an impious act


Synonyms: error, iniquity, sacrilege, injustice, sin, wrong


جملات نمونه

1. The church accused him of impiety and had all his writings burned.
[ترجمه ترگمان]کلیسا او را متهم به بیدینی کرده و نوشته های خود را سوزانده بود
[ترجمه گوگل]کلیسا او را متهم به نافرمانی کرد و تمام نوشته هایش سوخته بود

2. At this shocking impiety, the tumult died away.
[ترجمه ترگمان]با شنیدن این حرف، جنجال به راه افتاد
[ترجمه گوگل]در این بی رحمانه تکان دهنده، تکان خوردن از بین رفت

3. All around prevails a world of impiety and immorality.
[ترجمه ترگمان]همه این مناطق، دنیایی از impiety و فساد اخلاق را در بر دارد
[ترجمه گوگل]در سراسر جهان دنیای بی تفاوتی و بی عدالتی است

4. More radically with "alma-matricidal impiety," as he put it Wells indicted academia; the university was itself medieval.
[ترجمه ترگمان]بیشتر با \"تحصیل - matricidal impiety\"، که آن را ولز تحت تعقیب قرار داد، دانشگاه را تحت تعقیب قرار داد؛ دانشگاه خودش قرون وسطایی بود
[ترجمه گوگل]او به طور رادیکال با 'بی رحمانه آلما ماتریسیدال'، همانطور که وی اشاره می کند، دانشگاه علمی را مطرح می کند؛ دانشگاه خود قرون وسطی بود

5. Then when Pistis saw the impiety of the chief ruler, she was filled with anger.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که Pistis the را دید، از خشم سرشار شد
[ترجمه گوگل]پس از آنکه پیستیس نابغه حاکم ارشد را دید، پر از خشم بود

6. His last act must be a deed of impiety.
[ترجمه ترگمان]آخرین اقدام او باید یک کار نا impiety باشد
[ترجمه گوگل]آخرین اقدام او باید یک عمل نجابت باشد

7. He had to leave his home because of impiety.
[ترجمه ترگمان]به خاطر impiety نا دین مجبور شده بود خانه اش را ترک کند
[ترجمه گوگل]او مجبور شد از خانه بیرون بیاید

8. Perhaps she should be reading about infidelity instead of impiety.
[ترجمه ترگمان]شاید او به جای نا دین به بی وفایی خیانت کرده باشد
[ترجمه گوگل]شاید او باید درباره خیانت به جای عدم تقدس باشد

9. Socrates' pupil Alcibiades was suspected to have been involved, and Socrates indirectly paid for the impiety with his life.
[ترجمه ترگمان]شاگرد سقراط Alcibiades مظنون بود که در این کار دخیل بوده است، و سقراط به طور غیر مستقیم برای the با زندگی اش پول پرداخته است
[ترجمه گوگل]مشکوک Alcibiades دانش آموز سقراط درگیر شده بود، و سقراط به طور غیرمستقیم با زندگی خود از بی تفاوتی پرداخت

10. Milton's treading an extraordinarily fine line between the tremendous beauty of this image, on the one hand, and its potential impiety or just grotesquery on the other.
[ترجمه ترگمان]میلتن خط فوق العاده زیبایی را بین زیبایی فوق العاده این تصویر، از یک سو، و impiety بالقوه آن، یا فقط بر روی دیگری، گام بر می دارد
[ترجمه گوگل]میلتون یک خط فوق العاده خوب بین زیبایی فوق العاده این تصویر، از یک طرف، و ناتوانی بالقوه خود و یا فقط grotesqueery از طرف دیگر

پیشنهاد کاربران

بی تقوایی. بی احترامی به چیزی مقدس
he blamed the fall of the city on the impiety of the people


کلمات دیگر: