1. A sodden heaviness weighted down her limbs.
[ترجمه ترگمان]سنگینی سنگینی بدنش را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]سنگین شدن استخوان ها در اندامهای بدن او اندک است
2. The heaviness of being successful was replaced by the lightness of being a beginner again. Steve Jobs
[ترجمه ترگمان]سنگینی موفقیت آمیز بودن جای خود را به سبک مبتدی گرفت استیو جابز
[ترجمه گوگل]سنگین بودن موفقیت آمیز بودن جایگزین شدن سبک بودن یک مبتدی بود استیو جابز
3. Once the heaviness dropped away her black hair formed into tight curls, and for the first time she looked almost pretty.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر سنگینی موهای سیاهش را کنار زد و برای اولین بار تقریبا زیبا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]هنگامی که شدت افتاد، موهای سیاهش را به شکل های تنگ شکل داد، و برای اولین بار او تقریبا زیبا نگاه کرد
4. The suggestions of heaviness, reference to lead weights, and the body sinking down under this weight continue throughout the procedure.
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها سنگینی، ارجاع به وزنه های سربی، و بدن در حال غرق شدن در زیر این وزن در طول فرآیند ادامه دارد
[ترجمه گوگل]پیشنهادات سنگین، ارجاع به وزن سرب و بدن زیر این وزن در طول این روند ادامه می یابد
5. In the latter stage, after the heaviness starts, ignore them, they will soon stop.
[ترجمه ترگمان]در مرحله دوم، بعد از اینکه the شروع می شود، آن ها را نادیده می گیرد، آن ها به زودی متوقف خواهند شد
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، پس از سختی شروع می شود، آنها را نادیده می گیرند، به زودی متوقف خواهند شد
6. We were impeded by the heaviness and slowness of our vessels.
[ترجمه ترگمان]از سنگینی و کندی of جلوگیری کردیم
[ترجمه گوگل]ما از شدت و کمبود عروقمان مانع شدیم
7. Nothing lifted the heaviness of her heart after her loss.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز سنگینی قلبش را از دست نداد
[ترجمه گوگل]هیچ وقت سنگین قلب او را پس از از دست دادن او بر نمی گرداند
8. She'd been complaining about heaviness in her lower abdomen.
[ترجمه ترگمان]از سنگینی شکمش شکایت کرده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد سنگین بودن شکمش شکایت کرده است
9. His lectures tend to heaviness and repetition.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی های او حاکی از سنگینی و تکرار است
[ترجمه گوگل]سخنرانی های او تمایل به سنگین بودن و تکرار دارد
10. We are impeded by the heaviness and slowness of our vessel.
[ترجمه ترگمان]از سنگینی و کندی of جلوگیری می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از سنگین بودن و کم بودن رگ ما مانع است
11. Their crackling bad humour left them, but the heaviness of their spirit remained.
[ترجمه ترگمان]ترق و تروق آن ها آن ها را ترک کرد، اما سنگینی روح آن ها باقی ماند
[ترجمه گوگل]آنها طعم بد آنها را ترک کردند، اما شدت روح آنها باقی ماند
12. My soul melteth for heaviness : strengthen thou me according unto thy word.
[ترجمه ترگمان]روح من به خاطر heaviness، تو را قوی تر می کند؛ به قول خود تو را قوی تر می کند
[ترجمه گوگل]روح من برای سنگین وزن می کند: بر اساس کلمه ی تو تقویت کن
13. The heaviness in the evening air oppressed us both.
[ترجمه ترگمان]سنگینی هوای شامگاهی هر دو ما را عذاب می داد
[ترجمه گوگل]سنگین بودن در هوای شبانه هر دو ما را سرکوب کرد
14. A body in conflict with gravity experiences unnecessary heaviness and weight.
[ترجمه ترگمان]یک جسم در تعارض با نیروی جاذبه، سنگینی و سنگینی غیر ضروری را تجربه می کند
[ترجمه گوگل]بدن در تعارض با گرانش، سنگین و وزن غیر ضروری را تجربه می کند