کلمه جو
صفحه اصلی

imprudent


معنی : بی تدبیر، بی احتیاط
معانی دیگر : ناپروا، بی فکر (واروی: prudent)

انگلیسی به فارسی

بی احتیاط، بی تدبیر


بی پروا، بی تدبیر، بی احتیاط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: imprudently (adv.), imprudence (n.)
• : تعریف: marked by a lack of awareness or concern for the consequences of one's acts; rash; unwise.
مترادف: ill-advised, ill-considered, inadvisable, incautious, indiscreet, injudicious, rash, shortsighted, thoughtless, unwise
متضاد: prudent
مشابه: careless, foolish, hasty, heedless, ill-conceived, impetuous, inconsiderate, irresponsible, mad, mindless, reckless, unthinking, unwary, wild

• rash; reckless; lacking discretion
imprudent behaviour is not sensible or careful; a formal word.

مترادف و متضاد

بی تدبیر (صفت)
brassy, imprudent

بی احتیاط (صفت)
rash, imprudent, improvident, injudicious, indiscreet, incautious, unadvised

without much thought


Synonyms: brash, careless, foolhardy, foolish, heedless, ill-advised, ill-considered, ill-judged, impolitic, improvident, incautious, inconsiderate, indiscreet, inexpedient, injudicious, irresponsible, leaving self wide open, off the deep end, overhasty, playing with fire, rash, reckless, temerarious, thoughtless, unadvisable, unthinking, unwise


Antonyms: careful, cautious, discreet, prudent, wise


جملات نمونه

1. the imprudent mountain climber fell down
کوهنورد بی احتیاط سقوط کرد.

2. it is imprudent to go
رفتن بی احتیاطی است.

3. The banks made hundreds of imprudent loans in the 1970s.
[ترجمه یارمحمدی] در دهه ی ۱۹۷۰، بانک ها بی تدبیرانه صدها وام پرداخت کردند.
[ترجمه ترگمان]این بانک ها در دهه ۱۹۷۰ به صدها وام بی احتیاط تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]در دهه 1970 بانک ها صدها وام غیرقابل اعتباری را ایجاد کردند

4. The report criticizes the banks for being imprudent in their lending.
[ترجمه حشمت] این گزارش بانک ها را به خاطر بی اعتنایی در وام های خود انتقاد می کند.
[ترجمه ترگمان]این گزارش از بانک ها بخاطر بی احتیاطی در قرض دادن آن ها انتقاد می کند
[ترجمه گوگل]این گزارش بانک ها را به خاطر بی اعتمادی به وام های خود انتقاد می کند

5. It would be imprudent of you to make enemies of those who can help you.
[ترجمه ترگمان]از دور بودن با کسانی که می توانند به شما کمک کنند، بی احتیاطی خواهد بود
[ترجمه گوگل]از شما ممنونم که دشمنان کسانی را که می تواند به شما کمک کند

6. It would be imprudent to resign from your present job before you are offered another.
[ترجمه ترگمان]بسیار دور از احتیاط است که از کار فعلی خود قبل از پیشنهاد کار دیگر استعفا دهید
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه دیگران پیشنهاد شان را از کار فعلی خود بیرون کنید، بی فایده است

7. Though his journey had been imprudent, it was still not in itself treasonable.
[ترجمه ترگمان]هر چند سفر او به دور از احتیاط بود، اما باز هم به خود خیانت نمی کرد
[ترجمه گوگل]اگرچه سفر او بی فایده بود، اما هنوز در خود منزوی نیست

8. Conflict: The bank could then make imprudent loans to Company X to keep it from failing.
[ترجمه ترگمان]تعارض: پس از آن بانک می تواند وام های نسنجیده ای به شرکت X بدهد تا آن را از خراب شدن حفظ کند
[ترجمه گوگل]مناقشات: پس از آن بانک می تواند وام های نامناسب شرکت X را برای جلوگیری از عدم موفقیت آن فراهم کند

9. Banks are suffering the results of imprudent lending policies.
[ترجمه ترگمان]بانک ها از نتایج سیاست های نادرست قرض گیری رنج می برند
[ترجمه گوگل]بانک ها از نتایج سیاست های وامدهی ناخوشایند رنج می برند

10. But if people decide that the cuts are imprudent and are distributed unequally, the political impact could be very different.
[ترجمه ترگمان]اما اگر مردم تصمیم بگیرند که کاهش imprudent و نابرابر است، تاثیر سیاسی می تواند بسیار متفاوت باشد
[ترجمه گوگل]اما اگر مردم تصمیم بگیرند که این کاهشها ناعادلانه و نابرابر هستند، تأثیرات سیاسی می تواند بسیار متفاوت باشد

11. He's never imprudent or impudent, inadvertent or negligent when he deals with international affairs.
[ترجمه ترگمان]او هرگز نسنجیده و بدون احتیاط و بدون احتیاط، در مواقعی که با مسایل بین المللی معامله می کند بی دقت و بی توجه است
[ترجمه گوگل]او در مورد امور بین الملل هرگز بی پروا و یا ناخوشایند، ناخواسته یا بی توجهی نمی کند

12. My imprudent utterances incurred her displeasure.
[ترجمه ترگمان]به نظر من utterances که او نا رو ناراحت کرده
[ترجمه گوگل]سخنان غیرمنتظره من باعث ناراحتی او شد

13. It's imprudent of you to have done such a thing.
[ترجمه ترگمان]بی احتیاطی است که چنین کاری کرده ای
[ترجمه گوگل]این کار را برای شما انجام نداده است

14. For a wise government, banning advertising is imprudent way of oversimplifying a complex, but multifaceted issue.
[ترجمه ترگمان]برای یک دولت عاقل، ممنوعیت تبلیغات راه دور کردن یک موضوع پیچیده، اما چند وجهی است
[ترجمه گوگل]برای یک حکومت عاقل، ممنوعیت تبلیغات، روش غیرواقعی برای تسریع یک مسئله پیچیده، اما چند وجهی است

15. It was rather imprudent of the little girl to interrupt our conversation like that.
[ترجمه ترگمان]خیلی بی احتیاطی بود که این طور صحبت را قطع کرد
[ترجمه گوگل]به جای اینکه دختر کوچولو را ببوسد، این حرف را نادیده می گیرد

The imprudent mountain climber fell down.

کوهنورد بی‌احتیاط سقوط کرد.


It is imprudent to go.

رفتن بی‌احتیاطی است.


پیشنهاد کاربران

بی خردی

این واژه صفت هست نه اسم به معنی "بی احتیاط"


کلمات دیگر: