1. the immeasurable depth of my mother's love
ژرفای بی انتهای عشق مادر من
2. Her films had an immeasurable effect on a generation of Americans.
[ترجمه ترگمان]فیلم های او تاثیر زیادی بر روی نسلی از آمریکایی ها داشتند
[ترجمه گوگل]فیلم هایش تاثیر زیادی بر یک نسل از آمریکایی ها داشت
3. The refugee problem has now reached immeasurable proportions.
[ترجمه ترگمان]مشکل پناهندگان در حال حاضر به نسبت های بی پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]مشکل پناهجویان اکنون به میزان قابل توجهی رسیده است
4. Her contribution was of immeasurable importance.
[ترجمه ترگمان]سهم او بی اندازه مهم بود
[ترجمه گوگل]سهم او اهمیت بی اندازه بود
5. The war has caused immeasurable suffering.
[ترجمه ترگمان]جنگ با رنج بیکران است
[ترجمه گوگل]جنگ باعث درد و رنج فراوانی شده است
6. Cloud shadows scudded across immeasurable stands of virgin forests.
[ترجمه ترگمان]سایه های ابر در پهنه بیکران جنگل های بکر پدیدار می شوند
[ترجمه گوگل]سایه های ابر در سراسر مخازن غیر قابل اندازه گیری از جنگل های باتلاق
7. His contribution is immeasurable.
[ترجمه ترگمان]سهم او بی اندازه است
[ترجمه گوگل]سهم او بی اندازه است
8. I count that an immeasurable plus.
[ترجمه ترگمان]من این رو بی اندازه می شمارم
[ترجمه گوگل]من آن را به عنوان یک مقدار قابل توجهی شمردم
9. To not follow the truly humane will bring immeasurable harm.
[ترجمه ترگمان]پیروی از رفتار واقعا انسانی، آسیب بی حد و حصری به همراه می آورد
[ترجمه گوگل]به دنبال انسانی واقعا انسانی را به خطر می اندازد
10. It was as if she were looking into immeasurable space.
[ترجمه ترگمان]انگار فضای بیکران را تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که به فضای قابل اندازه گیری نگاه می کرد
11. How else could she show her immeasurable gratitude?
[ترجمه ترگمان]پس چه گونه می توانست حق شناسی بی حد و gratitude را به او نشان دهد؟
[ترجمه گوگل]چگونه دیگر او می تواند قدردانی بی اندازه خود را نشان دهد؟
12. The universe is immeasurable abstruseness. Love has a unearthly facet from the universe is to lie in your blind its immeasurable abstruseness.
[ترجمه ترگمان]جهان بیکران است عشق، facet غیر زمینی را از جهان دارد که در چشمان کور و بیکران شما آرمیده است
[ترجمه گوگل]جهان، بی نظمی قابل اندازه گیری است عشق یک جنبه غیرمترقبه از جهان است که در کور کور خود را نابسامانی غیر قابل اندازه گیری دروغ است
13. To follow the truly humane will bring immeasurable good.
[ترجمه ترگمان]پیروی از رفتار واقعا انسانی بی اندازه خوب خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای پیروی از بشر واقعا مفید خواهد بود قابل اندازه گیری است
14. There was an immeasurable distance between the quick and the dead.
[ترجمه ترگمان]فاصله زیادی بین مرگ و مرده های متحرک وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک فاصله قابل ملاحظه ای بین سریع و مرده وجود داشت
15. I felt an immeasurable love for him.
[ترجمه ترگمان]محبت بی حد نسبت به او احساس می کردم
[ترجمه گوگل]احساس می کردم عشق بی اندازه برای اوست