کلمه جو
صفحه اصلی

imperious


معنی : امر، متکبر، مغرور، مبرم، امرانه، تحکمامیز
معانی دیگر : آمرانه، فرمان گونه، تحکم آمیز، پرعتاب و خطاب، سلطه جویانه، پرفیس، برتری گرایانه، فوری، ناگهگانی، ناگه آمد، واجب، ضروری، فوتی

انگلیسی به فارسی

امرانه، تحکم آمیز، مبرم، امر، متکبر


قدرتمند، مغرور، متکبر، امر، مبرم، امرانه، تحکمامیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: imperiously (adv.), imperiousness (n.)
(1) تعریف: like or in the manner of an absolute ruler in expecting obedience; domineering.
مشابه: arrogant, authoritarian, autocratic, dictatorial, imperative, lordly, magisterial, masterful, overbearing, tyrannical

- The servants were quick to do the bidding of their imperious master.
[ترجمه ترگمان] خدمتکاران به سرعت فرمان ارباب خود را اجرا می کردند
[ترجمه گوگل] خدمتکاران سریع به انجام وعده خود از کارشناسی ارشد خود
- "Come here!" she demanded in an imperious tone.
[ترجمه ترگمان] \"بیا اینجا\" با لحنی آمرانه پرسید
[ترجمه گوگل] 'بیا اینجا!' او خواستار تن صدا شد

(2) تعریف: extremely urgent and absolutely necessary; imperative.
مشابه: imperative

• overbearing, domineering; urgent, absolutely necessary
an imperious person is proud and expects to be obeyed; a formal word.

مترادف و متضاد

امر (صفت)
authoritative, imperious

متکبر (صفت)
perky, arrogant, proud, haughty, conceited, swaggering, imperious, assuming, assumptive, disdainful, high-handed

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

امرانه (صفت)
imperious, magistral, high-handed, magisterial, peremptory

تحکمامیز (صفت)
imperious

bossy, overbearing


Synonyms: arrogant, authoritative, autocratic, commanding, compulsatory, compulsory, despotic, dictatorial, domineering, exacting, haughty, high-handed, imperative, imperial, mandatory, obligatory, oppressive, overweening, peremptory, required, tyrannical, tyrannous


Antonyms: fawning, helpless, humble, obedient, servile, subservient, weak


جملات نمونه

1. his imperious tone offended everyone
لحن تحکم آمیز او همه را رنجاند.

2. their commercial demands became so imperious that the government had to act
خواسته های تجارتی آنان آنقدر تحکیم آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.

3. The old nun was as imperious as ever, but visibly thawed when she saw the children.
[ترجمه ترگمان]راهبه کهن سال نیز مانند همیشه آمرانه بود، اما وقتی بچه ها را می دید، آشکارا ذوب می شد
[ترجمه گوگل]راهبان قدیمی به عنوان مجرمانه بود، اما زمانی که او بچه ها را دید، به طور قابل توجهی انجماد می کرد

4. Her attitude is imperious at times.
[ترجمه ترگمان]رفتارش گاهی آمرانه است
[ترجمه گوگل]نگرش او در زمان مقتضی است

5. She raised her hand in an imperious gesture.
[ترجمه ترگمان]دستش را با حرکتی آمرانه بالا برد
[ترجمه گوگل]او دست خود را در یک حرکت قدرتمند افزایش داد

6. A person, who is imperious and tries to gloss over his fault, is bound to suffer in the end.
[ترجمه ترگمان]شخصی که آمرانه است و می کوشد تا خطای خود را توجیه کند، در پایان رنج می برد
[ترجمه گوگل]فردی که قدرتمند است و سعی می کند تا بر گناه خود غلبه کند، در پایان باید رنج بکشد

7. She put out an imperious hand to stop him.
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد تا او را متوقف کند
[ترجمه گوگل]او یک دست قابل اعتماد برای متوقف کردن او گذاشت

8. She sent them away with an imperious wave of the hand.
[ترجمه ترگمان]با حرکت آمرانه دست آن ها را روانه کرد
[ترجمه گوگل]او آنها را با یک موج قدرتمند دست فرستاد

9. The Times, in its imperious fashion, made a habit of sneering at Falls stunters.
[ترجمه ترگمان]تایمز، به شیوه آمرانه خود، عادت به ریشخند گرفتن از آبشار Falls داشت
[ترجمه گوگل]بار، به طرز قدرتمندانه خود، عادت کرده بود که در Falls stunters عصبانی شود

10. His imperious father tells Alex he wishes it were him in the coffin.
[ترجمه ترگمان]پدرش به آل کس می گوید که آرزو می کند در تابوت او باشد
[ترجمه گوگل]پدربزرگش می گوید الکس که می خواهد او را در تابوت قرار دهد

11. The magistrate Swallow, imperious, yet insightful in the resounding portrayal of bass Louis Lebherz, presses the case for them.
[ترجمه ترگمان]The Swallow، آمرانه، با این وجود که این تصویر را برای آن ها باز هم می کند، باز هم the است
[ترجمه گوگل]پرستار دادگستری، قدرتمند و در عین حال روشنگری در طراحی باس لوئیس لوبرز، مورد را برای آنها مطرح می کند

12. All the same, he appeared a pretty imperious figure on casual encounter.
[ترجمه ترگمان]در هر حال او در مواجهه با یک برخورد معمولی بسیار آمرانه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]با این حال، او ظاهر بسیار ظالمانه در مواجهه گاه به گاه ظاهر شد

13. There is, however, no earthly explanation for his imperious contributions on the rugby field.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ توضیح زمینی برای مشارکت های آمرانه او در میدان راگبی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]با این وجود، هیچ توضیحی از جانب او برای مشارکت قدرتمند خود در زمینه رگبی وجود ندارد

14. I am stopped mid-anecdote by an imperious tap on my shoulder.
[ترجمه ترگمان]این قصه را با یک ضربه مغرورانه روی شانه ام متوقف کرده ام
[ترجمه گوگل]من با استفاده از یک شیر آبگیر در شانه من متوقف می شود

His imperious tone offended everyone.

لحن تحکم‌آمیز او همه را رنجاند.


Their commercial demands became so imperious that the government had to act.

خواسته‌های تجارتی آنان آنقدر تحکیم‌آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.


پیشنهاد کاربران

گوش به فرمان

مغرور
She raised her hand in an imperious gesture.


کلمات دیگر: