کلمه جو
صفحه اصلی

gesticulate


معنی : با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن
معانی دیگر : با حرکت دست و انگشت بیان کردن، سر و دست تکان دادن، اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن

انگلیسی به فارسی

با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دستبکار بردن، باژست فهماندن


گوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gesticulates, gesticulating, gesticulated
• : تعریف: to make hand movements, esp. so as to be more emphatic or expressive while speaking.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: gesticulator (n.)
• : تعریف: to communicate or say by gesticulating.

• move the hands or other parts of the body in an animated manner (in place of or accompanying speech)
if you gesticulate, you make movements with your hands and arms, often while you are talking, for example because you are describing something that is difficult to express in words; a formal word.

مترادف و متضاد

با ژست فهماندن (فعل)
gesticulate

با سر و دست اشاره کردن (فعل)
gesticulate

pantomime


Synonyms: motion, signal, gesture


make signs, motions to communicate


Synonyms: act out, flag, indicate, mime, pantomime, signal, signalize, use one’s hands, use sign language, wave


Antonyms: speak


جملات نمونه

1. italians gesticulate while speaking
ایتالیایی ها هنگام صحبت دست ها و انگشت ها را به حرکت در می آورند.

2. He gesticulated wildly as he tried to make her understand.
[ترجمه ترگمان]همان طور که سعی می کرد او را درک کند، سر تکان داد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا او را درک کند

3. The teenagers shook their long, black hair and gesticulated crazily.
[ترجمه ترگمان]نوجوان ها موهای بلند و سیاهش را تکان می دادند و دیوانه وار دست تکان می دادند
[ترجمه گوگل]نوجوانان موهای طولانی، سیاه و سفید خود را تکان دادند و به طور ناگهانی چسبیده شدند

4. He gesticulated wildly at the clock.
[ترجمه ترگمان]سر ساعت سر تکان داد
[ترجمه گوگل]او به طور عجیب و غریب در ساعت کار می کرد

5. He tried to gesticulate a message.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد یک پیغام گیر بیاورد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد پیامی را به دست آورد

6. Now, we should see for ourselves if we gesticulate more righty than lefty.
[ترجمه ترگمان]حال، اگر ما more از lefty باشیم، باید برای خودمان ببینیم
[ترجمه گوگل]حالا ما باید خودمان را ببینیم، اگر صحیح تر از چپ گرا باشیم

7. They shout and gesticulate tremendously but cannot agree.
[ترجمه ترگمان]فریاد می زنند و gesticulate می کنند، اما نمی توانند موافقت کنند
[ترجمه گوگل]آنها فریاد می زنند و به شدت زخمی می شوند اما نمی توانند به توافق برسند

8. When we often speak of quality, just often gesticulate to the quality of industrial product.
[ترجمه ترگمان]وقتی ما اغلب از کیفیت صحبت می کنیم، اغلب به کیفیت محصول صنعتی اشاره می کنیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما اغلب از کیفیت صحبت می کنیم، فقط اغلب به کیفیت محصول صنعتی ارجحیت دارد

9. Foreign reporter said that while uses the hand to gesticulate watch tower structure thickness.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر خارجی گفت که در حالی که از این دست برای مشاهده ضخامت ساختار برج مراقبت می کند
[ترجمه گوگل]خبرنگار خارجی گفت که با استفاده از دست برای ضخامت ساختار برج تماشاچی

10. If China conforms to this condition, I thought nobody dares to Chinato gesticulate.
[ترجمه ترگمان]اگر چین با این وضعیت مطابقت داشته باشد، من فکر می کردم که هیچ کس جرات ندارد با این وضعیت موافق باشد
[ترجمه گوگل]اگر چین با این شرایط موافق باشد، فکر می کنم کسی جزیی از چایناتو نیست

11. As if even hear them to steal steal murmurous, gesticulate.
[ترجمه ترگمان]انگار که حتی آن ها را هم برای دزدیدن زمزمه وار نجوا می کنند، سر تکان می دهند
[ترجمه گوگل]همانطور که حتی آنها را می شنوید به سرقت سارق زمستانی، گوشتی

Italians gesticulate while speaking.

ایتالیایی‌ها هنگام صحبت دست‌ها و انگشت‌ها را به حرکت در می‌آورند.


پیشنهاد کاربران

با دست صحبت کردن

با ایما و اشاره صحبت کردن

با حرکت دست صحبت کردن

دست برآوردن


کلمات دیگر: