1. a headstrong effort
کوشش لجوجانه
2. Young love has always been headstrong,but not the flowers only once love.
[ترجمه ترگمان]عشق جوان همیشه سرسخت بوده است، اما نه تنها گل ها یک بار عشق
[ترجمه گوگل]عشق جوان همیشه رضایت بخش بوده است، اما گل تنها زمانی که دوست ندارد
3. He's been willful and headstrong from a baby.
[ترجمه ترگمان]او از یک بچه خودسر و یک دنده است
[ترجمه گوگل]او از یک کودک اطاعت و خشن بوده است
4. She's hopelessly headstrong; she always gets up against people around her.
[ترجمه ترگمان]او ناامیدانه و یک دنده است؛ او همیشه در مقابل مردم در کنار او قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]او ناامید کننده است او همیشه در برابر مردم در اطراف او می شود
5. She was very headstrong, and very together.
[ترجمه ترگمان]خیلی کله شق بود و خیلی با هم
[ترجمه گوگل]او خیلی سرحال بود و بسیار با هم
6. She was a headstrong child, always getting into trouble.
[ترجمه ترگمان]او بچه کله شقی بود، همیشه به دردسر می افتاد
[ترجمه گوگل]او یک کودک خشن بود، همیشه درگیر مشکلات شد
7. He is surprised at how headstrong, spoiled rotten, and needful of training and discipline I have become during his absence.
[ترجمه ترگمان]از این که چه قدر سرسخت، فاسد، و نیازمند تربیت و انضباط است، تعجب می کند
[ترجمه گوگل]او شگفت زده شده است که چگونه فرسوده، خراب شده فاسد شده، و نیاز به آموزش و نظم و انضباط من در طول غیبت او تبدیل شده است
8. How did one stop a person like Harriet, headstrong, independent, beholden to no one?
[ترجمه ترگمان]چطور آدمی مثل هریت، کله شق، مستقل و به هیچ کس مدیون نبود؟
[ترجمه گوگل]چطور یک فرد مانند هریت را متوقف کرد، به طور صریح، مستقل و بدون هیچ ربطی؟
9. Suzie was headstrong, and sometimes thoughtless of other people's feelings.
[ترجمه ترگمان]سوزی سرسخت بود و بعضی وقت ها به احساسات دیگران فکر می کرد
[ترجمه گوگل]سوزی شدید بود، و گاهی اوقات از احساسات دیگران بی فکر بود
10. This is psychic electrolysis for the headstrong. .
[ترجمه ترگمان]این نوعی الکترولیز کننده برای خودرایی است
[ترجمه گوگل]این الکترولیز روانی برای ریزش مو است
11. Kid that age, impulsive, headstrong: not much you can do.
[ترجمه ترگمان]بچه اون سن، بی فکر و سرسخت: نه خیلی زیاد که تو می تونی انجام بدی
[ترجمه گوگل]کودکانی که سن، تحرک پذیری، تندرستی دارند: شما نمی توانید انجام دهید
12. Just for once, the headstrong Duchess who had so often flouted royal convention was asking for help and guidance.
[ترجمه ترگمان]فقط برای یک بار، دوشس سرسخت، که اغلب مورد تمسخر قرار گرفته بود، درخواست کمک و راهنمایی می کرد
[ترجمه گوگل]فقط یکبار، دوشس، که اغلب اوقات کنوانسیون سلطنتی را نادیده می گرفت، خواستار کمک و راهنمایی بود
13. He was energetic, headstrong, and unorthodox-and he had compelling reasons for reducing the ruinously expensive Soviet nuclear arsenal.
[ترجمه ترگمان]او پر انرژی، سرسخت، و unorthodox بود - و دلایل قانع کننده ای برای کاهش زرادخانه هسته ای شوروی داشت
[ترجمه گوگل]او پر انرژی، صاف و غیر متعارف بود - و دلایل قانع کننده ای برای کاهش زرادخانه هسته ای سلاح های هسته ای روسیه داشت
14. Maria was headstrong and rebellious.
[ترجمه ترگمان]ماریا سرسخت و سرکش بود
[ترجمه گوگل]ماریا سرحال و سرگردان بود
15. The headstrong impetuous man rushed into things without forethought.
[ترجمه ترگمان]این مرد سرسخت و سرسخت، بدون فکر قبلی به کارها دست و پا می زد
[ترجمه گوگل]مرد عجیب و غریب، بدون هیچ دغدغه ای، به چیزهایی برمی خورد