کلمه جو
صفحه اصلی

headed


معنی : نوک دار، سردار، رسیده
معانی دیگر : دارای سر (مثل کلم)، چغندروار، قلمبه شده، نوک دار
headed_
پسوند: دارای (نوعی یا تعدادی) سر

انگلیسی به فارسی

هدایت، سردار، رسیده، نوک دار


سردار، رسیده، نوک دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a head or temperament of (such) a type (usu. used in combination).

- longheaded
[ترجمه ترگمان] دراز دراز
[ترجمه گوگل] longheaded
- hotheaded
[ترجمه ترگمان] آدم کله خر
[ترجمه گوگل] داغ داغ

(2) تعریف: having (so many) heads.

- three-headed
[ترجمه ترگمان] سه نفر به سمت
[ترجمه گوگل] سه سر

• traveling in a certain direction; having a certain kind of head; having a certain number of heads

مترادف و متضاد

in transit


Synonyms: in motion, en route, going, directed, started, aimed, slated for, on the way to, pointed toward, moving


Antonyms: stopping, landed, disembarked


نوک دار (صفت)
picked, sharp, acuminate, pointed, pointy, rostral, cuspidate, headed, fastigiate

سردار (صفت)
headed

رسیده (صفت)
full, ripe, mellow, consummate, received, grown, headed, full-fledged

جملات نمونه

1. he headed the revolt
او شورش را رهبری کرد.

2. they headed for the mountains
آنان به سوی کوهستان رفتند.

3. the dog headed for the woods
سگ به سوی بیشه رفت.

4. the pimple headed
جوش سرباز کرد.

5. each page is headed by the writer's name and the page number
در بالای هر صفحه نام نویسنده و شماره ی صفحه قرار دارد.

6. new york entrepreneurs headed for california
کارآفرینان نیویورکی به کالیفرنیا روی می آوردند.

7. the palmers who were headed for canterbury
زواری که عازم کنتر بوری بودند

8. he filled up his gas tank and headed for kashan
او تانک بنزین خود را پر کرد و عازم کاشان شد.

9. we stayed briefly in ghom and then headed for kashan
کمی در قم ماندیم و سپس راهی کاشان شدیم.

10. The centre forward headed the ball into goal.
[ترجمه ترگمان]این مرکز به سمت جلو توپ را به سمت دروازه شوت کرد
[ترجمه گوگل]این مربی به جلو توپ را به هدف هدایت کرد

11. He headed us into a small separate room.
[ترجمه ترگمان]او ما را به داخل یک اتاق کوچک جدا کرد
[ترجمه گوگل]او ما را به یک اتاق جداگانه کوچک هدایت کرد

12. They crossed the mountains and headed for the valleys beyond.
[ترجمه ترگمان]از کوه ها گذشتند و به طرف دره های ماورا رفتند
[ترجمه گوگل]آنها از کوه عبور کردند و به دره ها فراتر رفتند

13. Judge Frederick Lacey headed up the investigation.
[ترجمه ترگمان]قاضی \"فردریک لیسی\" در حال رسیدگی به این تحقیقات است
[ترجمه گوگل]قاضی فردریک لسی، تحقیق را آغاز کرد

14. He headed for me after I called him.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بهش زنگ زدم به سمت من رفت
[ترجمه گوگل]او بعد از اینکه من را صدا زد، به من نگاه کرد

15. Our mission accomplished, we headed for home.
[ترجمه ترگمان]ماموریت ما انجام شد، ما به سمت خونه حرکت کردیم
[ترجمه گوگل]مأموریت ما انجام شد، ما برای خانه رفتیم

16. A band headed up the parade.
[ترجمه ترگمان] یه گروه از رژه رفتن
[ترجمه گوگل]یک گروه به رژه رفت

پیشنهاد کاربران

رفتن به یک جهت خاص

سرگیجه

به سوی جایی
به سمت جایی


عازم یا راهی جایی بودن
where you headed
عازم کجایی؟

پیش رفتن

هدایت شده
انتقال داده شده

سربرگ دار
سرتیتردار

در بعضی جملات معنای "پیش به سوی"میده
مثلا
Headed west
پیش به سوی غرب

headed ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: هسته دار
تعریف: ویژگی گروه یا واژۀ مرکبی که دارای هسته است


کلمات دیگر: