کلمه جو
صفحه اصلی

impede


معنی : باز داشتن، مانع شدن، ممانعت کردن، مشکل کردن
معانی دیگر : (از پیشرفت) جلوگیری کردن، پاگیر شدن، به تاءخیر انداختن، درنگاندن، بندیدن، دامنگیر شدن

انگلیسی به فارسی

بازداشتن، مانع شدن، ممانعت کردن


مانع، مانع شدن، مشکل کردن، باز داشتن، ممانعت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impedes, impeding, impeded
مشتقات: impeder (n.)
• : تعریف: to slow or block the movement or progress of; hinder.
مترادف: arrest, balk, block, delay, encumber, hamper, handicap, hinder, obstruct, stop, stymie, thwart
متضاد: aid, assist, facilitate, further, help
مشابه: bar, bottleneck, contravene, deter, embarrass, foil, frustrate, inhibit, interfere, oppose, retard, sabotage, shackle, short-circuit, slow, stall, trammel

- The cascades of snow impeded the settlers' progress.
[ترجمه ترگمان] آبشار یخی مانع از پیشروی مهاجران می شود
[ترجمه گوگل] آبشارهای برف مانع پیشرفت مهاجران شد
- Wars in the country have impeded the development of infrastructure.
[ترجمه ترگمان] جنگ در کشور باعث کندی توسعه زیرساخت ها شده است
[ترجمه گوگل] جنگ در کشور مانع توسعه زیرساخت ها شده است

• delay, obstruct; hinder, thwart, prevent
to impede someone or something means to make their movement or development difficult; a formal word.

مترادف و متضاد

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

ممانعت کردن (فعل)
curb, forbid, interdict, prevent, check, prohibit, impede

مشکل کردن (فعل)
impede

obstruct, hinder


Synonyms: bar, block, blow whistle on, brake, check, clog, close off, cramp one’s style, curb, cut off, dam, delay, deter, discomfit, disconcert, disrupt, embarrass, faze, flag one, freeze, hamper, hang up, hold up, interfere, oppose, rattle, restrain, retard, saddle with, shut down, shut off, slow, slow down, stonewall, stop, stymie, thwart


Antonyms: advance, aid, assist, facilitate, forward, help, support


جملات نمونه

1. Likewise, aesthetically lacquered trappings dramatically impede the movements of the drama's main characters.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، تجملات لاک دار به طور چشمگیری مانع حرکت شخصیت های اصلی درام می شود
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، نمادهای زیبایی شناسی به طور چشمگیری مانع حرکات شخصیت های اصلی درام می شود

2. They were designed to create disorder and to impede the smooth transfer of power.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای ایجاد بی نظمی و جلوگیری از انتقال آرام قدرت طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]آنها برای ایجاد اختلال طراحی شده اند و مانع انتقال صاف قدرت می شوند

3. He had no torch, but darkness did not impede his progress.
[ترجمه ترگمان]او مشعل نداشت، اما تاریکی مانع پیشرفت او نشد
[ترجمه گوگل]او مشعل نداشت، اما تاریکی مانع پیشرفت او نشد

4. If Nature herself sought to impede her progress, then resistance was mere pride and folly.
[ترجمه ترگمان]اگر طبیعت خودش مانع پیشرفت او می شد، پس مقاومت فقط غرور و حماقت بود
[ترجمه گوگل]اگر طبیعت خودش به دنبال پیشرفت او بود، پس مقاومت تنها غرور و غرور بود

5. Quibbles over ceremonial therefore did not necessarily impede effective contact and negotiation between states.
[ترجمه ترگمان]بنابراین تشریفاتی که بر سر مراسم برگزار می شود لزوما مانع برخورد موثر و مذاکره میان کشورها نمی شود
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب، وقایع بیش از موقت، لزوما مانع ارتباط موثر و مذاکره میان دولتها نبود

6. Gas drilling projects, such as Jonah Field, impede pronghorn migration, and new homes restrict corridors to no more than a few hundred yards wide in places.
[ترجمه ترگمان]پروژه های حفاری گاز مانند Jonah فیلد مانع مهاجرت غیر قانونی می شوند و خانه های جدید راهروها را به جایی بیش از چند صد متر مربع محدود می کنند
[ترجمه گوگل]پروژه های حفاری گاز، مانند جونا فیلد، مانع از مهاجرت پرنورورن و خانه های جدید، محدود کردن راهرو ها به بیش از چند صد متری در مکان های مختلف است

7. These factors either impede blood circulation around the anal area or weaken the surrounding tissues, resulting in blood vessel engorgement and swelling and protrusion of vascular tissue.
[ترجمه ترگمان]این عوامل یا مانع گردش خون در ناحیه مقعدی یا تضعیف بافت اطراف می شوند که منجر به تورم و تورم بافت آوندی می شوند
[ترجمه گوگل]این عوامل یا مانع گردش خون در اطراف ناحیه مقعد یا تضعیف بافت های اطراف می شوند، و باعث انقباض رگ های خونی و تورم و انقباض بافت عروقی می شود

8. Factors that impede students listening may be internal or external.
[ترجمه ترگمان]عواملی که مانع از گوش دادن دانش آموزان می شوند ممکن است درونی یا خارجی باشند
[ترجمه گوگل]عوامل موثر بر گوش دادن به دانش آموزان ممکن است درون یا بیرون باشد

9. Blockages in any other zone may impede functionality in Zone
[ترجمه ترگمان]blockages در هر منطقه دیگری ممکن است مانع از عملکرد منطقه شود
[ترجمه گوگل]مسدود شدن در هر منطقه دیگر ممکن است عملکرد در منطقه را مختل کند

10. The muddy roads impede our journey.
[ترجمه ترگمان]جاده های گلی که مانع سفر ما می شود
[ترجمه گوگل]جاده های گل آلود مانع سفر ما می شوند

11. At no time did I make an attempt to impede any investigatory effort.
[ترجمه ترگمان]در هیچ زمان تلاشی برای ممانعت از هرگونه تلاش investigatory نکردم
[ترجمه گوگل]در هیچ وقت تلاشی برای جلوگیری از تلاش های تحقیقاتی انجام ندادم

12. And since acquisition depends on communication, your deliberate delivery will impede your progress in learning the language as well.
[ترجمه ترگمان]و چون اکتساب بستگی به ارتباط دارد، تحویل آگاهانه شما مانع از پیشرفت شما در یادگیری زبان می شود
[ترجمه گوگل]و از آنجا که اموال بستگی به ارتباط دارد، تحویل عمدی شما پیشرفت های شما را در یادگیری زبان نیز تضعیف خواهد کرد

13. This review is intended to serve essentially as a background to how science and technology can impede or promote development.
[ترجمه ترگمان]این بازبینی اساسا به عنوان یک پس زمینه برای اینکه چگونه علم و فن آوری می تواند مانع توسعه یا ترویج توسعه شود، در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]این بررسی در نظر گرفته شده است که به طور اساسا به عنوان پیش زمینه ای برای چگونگی استفاده از علم و تکنولوژی می تواند مانع پیشرفت یا پیشرفت شود

14. In perfecting their skills, they have to give up habits and responses that impede their performance.
[ترجمه ترگمان]در تکمیل مهارت ها، آن ها باید عادات و پاسخ های خود را ارایه دهند که مانع عملکرد آن ها می شود
[ترجمه گوگل]در تکمیل مهارت های خود، باید عادت ها و پاسخ هایی را که عملکرد آنها را مختل می کند، کنار بگذارند

15. There is nothing-no bunkers, gorse, whin, heather, bracken, or rough-to impede you.
[ترجمه ترگمان]چیزی وجود ندارد - پناه گاه، خلنگ، خلنگ، بوته های خار، سرخس، سرخس، یا برای مزاحمت ایجاد مزاحمت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز وجود دارد - هیچ پناهگاه، گرسنه، نهنگ، گردن، گردن، یا خشن - برای جلوگیری از شما

Heavy snow impeded our progress.

برف سنگین پیشرفت ما را کند کرد.


They were further impeded in their work by financial difficulties.

اشکالات مالی هم کار آنها را به تأخیر انداخت.


پیشنهاد کاربران

( ار پیش رفتن ) جلوگیری کردن

سد راه شدن

به مشکل خوردن، مشکل تراشی کردن

مانع رشد و پیشرفت شدن
سد راه شدن
به تاخیر/ تعویق انداختن

Hinder
Prevent
Block
Obstruct
Delay
Hamper

• This problem fills us with guilt and shame, impedes our creativity, and divides us from each other


inhibit


کلمات دیگر: