کلمه جو
صفحه اصلی

implements


معنی : اثاثه

انگلیسی به فارسی

پیاده سازی، اثاثه


مترادف و متضاد

اثاثه (اسم)
service, furniture, utensils, implements

جملات نمونه

1. implements of war
جنگ افزارها

2. in the beginning humans used stone implements
انسان ها در آغاز از ابزارهای سنگی استفاده می کردند.

3. judges were trying to be efficient implements of justice
قضات می کوشیدند که مجریان موثر عدالت باشند.

4. the parliament makes laws and the government implements them
مجلس قانون وضع می کند و دولت آن را اجرا می کند.

پیشنهاد کاربران

ابزار


کلمات دیگر: