کلمه جو
صفحه اصلی

jocund


معنی : بشاش، خوش، فرحناک
معانی دیگر : شاد، دلشاد، مسرور، سرخوش، سر چنگ

انگلیسی به فارسی

خوش، فرحناک، سر چنگ، بشاش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: jocundly (adv.), jocundity (n.)
• : تعریف: merry or cheerful in manner or appearance; jovial.
مترادف: cheerful, jocose, jocular, jovial, merry
مشابه: chipper, convivial, gay, jaunty, jolly, sunny

- Our host had a jocund manner that put us all at ease.
[ترجمه امیر] میزبان ما برخوردی گرم و خودمانی داشت که این باعث راحتی ما بود.
[ترجمه ترگمان] میزبان ما رفتار jocund داشت که همه ما را آسوده خاطر می کرد
[ترجمه گوگل] میزبان ما یک شیوه ی جنجالی داشت که ما را به راحتی کنار گذاشت

• cheerful, merry, mirthful, jolly

مترادف و متضاد

بشاش (صفت)
pleasing, merry, cheerful, heartsome, beaming, blithesome, rattling, canty, riant, eupeptic, roseate, jocund

خوش (صفت)
good, pleasant, well, happy, pleasing, sweet, merry, delighted, cheerful, blissful, blithe, buxom, festal, jocund

فرحناک (صفت)
jocund

funny, playful


Synonyms: amusing, blithe, camp, cheerful, comic, comical, crazy, daffy, droll, facetious, flaky, frolicsome, gay, gleeful, happy, humorous, jesting, jokey, joking, jolly, joshing, jovial, joyous, laughable, lighthearted, lively, ludicrous, merry, mischievous, pleasant, roguish, sportive, teasing, wacky, waggish, whimsical, witty


Antonyms: morose, serious, unfunny


جملات نمونه

1. Jocund day stands tiptoe on the misty mountain tops.
[ترجمه امیر] صبح فرح بخش از بلندای قله های مه آلود دمیدن گرفته
[ترجمه ترگمان]روز jocund نوک پنجه روی قله کوه های مه آلود نمایان می شود
[ترجمه گوگل]روز جاکلند روی تپه های کوه های غول پیکر نشسته است

2. All that is jocund and sparkling, the brooks running.
[ترجمه امیر] اینها همگی سرزنده و درخشانند، نهرها جاری اند
[ترجمه ترگمان]همه این ها jocund و sparkling و نهرها جاری است
[ترجمه گوگل]همه چیز که درخشان است و درخشان است

3. Their hearts were jocund and sublime.
[ترجمه امیر] دلهاشان شاد و پالوده بود.
[ترجمه ترگمان]قلبشان سرشار و پرشکوه بود
[ترجمه گوگل]دلهای آنها جادو و سعادت بود

4. Her jocund character made her the most popular girl in the county.
[ترجمه امیر] شخصیت سرخوش وی تبدیل به دختری مشهورش کرده بود
[ترجمه ترگمان]شخصیت وجدانش او را محبوب ترین دختر این ناحیه کرده بود
[ترجمه گوگل]شخصیت جودو او او را محبوب ترین دختر در شهرستان ساخته شده است

5. In such a jocund company!
[ترجمه ترگمان]در چنین شرکتی به سر می برد!
[ترجمه گوگل]در چنین شرکتی شگفت انگیز!

6. A poet could not but be gay in such a jocund company.
[ترجمه ترگمان]شاعر نمی توانست در چنین شرکتی شاد باشد
[ترجمه گوگل]یک شاعر نمیتواند در چنین شرکتی شبیه به همجنس گرا باشد

7. I could not but be gay in such a jocund company.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانستم در چنین شرکتی شاد و شاد باشم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانستم در چنین شرکتی باهوش همجنسگرا باشم

8. Poet could not But be gay In such a jocund company!
[ترجمه ترگمان]شاعر نمی تواند در چنین جمع jocund همجنس گرا باشد!
[ترجمه گوگل]شاعر نمیتواند بجنگد اما در چنین شرکتی جسور باشید!

پیشنهاد کاربران

بشاش،
, Cheerful and lighthearted , in a happy mood


کلمات دیگر: