کلمه جو
صفحه اصلی

impressment


معنی : جدیت، حرارت، مصادره، اعمال زور، بکار اجباری گماری، اثر گذاری
معانی دیگر : ضبط پول یا اموال (برای مصارف همگانی)، سخره، مهر زدن

انگلیسی به فارسی

سخره، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثرگذاری، مهر زدن، جدیت، حرارت


تحت تاثیر قرار دادن، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثر گذاری، جدیت، حرارت


انگلیسی به انگلیسی

• confiscation, seizure (of men, property, etc.)

مترادف و متضاد

جدیت (اسم)
gravity, action, acting, enthusiasm, impressment

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

مصادره (اسم)
impressment, seizure, confiscation, expropriation, sequestration

اعمال زور (اسم)
impressment, exertion

بکار اجباری گماری (اسم)
impressment

اثر گذاری (اسم)
impressment


کلمات دیگر: