کلمه جو
صفحه اصلی

bloated


معنی : پف کرده، باد دار
معانی دیگر : بادکردن، نفخ

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a part of the body, swollen due to an excess of fluid or gas.

- The doctor was concerned about the patient's bloated ankles.
[ترجمه ترگمان] دکتر نگران قوزک پف کرده بیمار بود
[ترجمه گوگل] پزشک در مورد مچ پا مریض بیمار نگران بود

(2) تعریف: unusually or excessively large.

- The company's bloated payroll was caused by unethical hiring practices.
[ترجمه ترگمان] لیست bloated این شرکت توسط شیوه های استخدام غیر اخلاقی ایجاد شد
[ترجمه گوگل] حقوق و دستمزد پراکنده شرکت ناشی از شیوه های استخدام غیر اخلاقی بود
- This recent praise will serve to feed his already bloated ego.
[ترجمه ترگمان] این تحسین اخیر برای غذا دادن به نفس پیشرفته خود عمل می کند
[ترجمه گوگل] این ستایش اخیر، در خدمت تغذیه نفس نفس نفس زده اش است

(3) تعریف: having an excess of wealth and luxury.

- This island had long been a playground for bloated tycoons.
[ترجمه ترگمان] این جزیره برای tycoons bloated زمین بازی یک زمین بازی بود
[ترجمه گوگل] این جزیره به مدت طولانی زمین بازی برای سرمایه داران پراکنده شده است

• swollen, inflated, puffy
something that is bloated is much larger than normal because it has a lot of liquid, food, or gas inside it.
if you describe an organization or its budget as bloated, you mean that it has far more money than it needs; used showing disapproval.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پف کرده

مترادف و متضاد

پف کرده (صفت)
bouffant, bloated

باد دار (صفت)
puffy, bloated, blowy, flatulent

جملات نمونه

1. bloated eyes
چشمان باد کرده

2. the bloated corpses of soldiers were floating on the river
اجساد باد کرده ی سربازان در روخانه شناور بود.

3. i ate so much that my stomach was bloated
آن قدر خوردم که شکمم باد کرد.

4. Her body bloated and puffed up till pain seemed to burst out through her skin.
[ترجمه ترگمان]بدنش ورم کرده بود و باد کرده بود تا اینکه درد از پوستش بیرون زد
[ترجمه گوگل]بدن او نفخ و پف کرد تا درد به نظر می رسید از طریق پوست او را پشت سر گذاشت

5. The cow's stomach was bloated from eating the wet fodder.
[ترجمه ترگمان]شکم گاو از خوردن علیق پر شده بود
[ترجمه گوگل]معده گاو از خوردن خوراک مرطوب پف کرده است

6. I felt bloated after the huge meal they'd served.
[ترجمه ترگمان]بعد از غذایی بزرگ که به آن ها خدمت کرده بودند، ورم کرده بودم
[ترجمه گوگل]پس از غذای بزرگ که آنها خدمت کرده اند، احساس پاشیدگی کردم

7. The great success has bloated her ego to an alarming degree.
[ترجمه ترگمان]موفقیت بزرگ غرور او را به میزان هشدار دهنده افزایش داده است
[ترجمه گوگل]موفقیت بزرگ نفس خود را به حالت هشدار دهنده نفوذ کرده است

8. Now he was overweight with a bloated, unshaven face and his unwashed brown hair fell untidily on to his hunched shoulders.
[ترجمه ترگمان]حالا چاق بود با صورت نتراشیده و نتراشیده و موهای شسته شده، نامرتب روی شانه های خمیده او افتاده بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او با یک چهره شناخته شده و بی روح اضافه وزن داشت و موهای قهوه ای اش را شسته و رفته به شانه های شلووده اش افتاد

9. I feel really bloated. I wish I hadn't eaten so much.
[ترجمه ترگمان] حس می کنم واقعا ورم کرده ای کاش زیاد غذا نخورده بودم
[ترجمه گوگل]من واقعا احساس تنفس میکنم آرزو می کردم که خیلی غذا نداشتم

10. There were clouds now, bloated and purply black, the sky pressing down hard.
[ترجمه ترگمان]حالا ابره ای سیاه و سیاه شده بودند و آسمان به شدت فشار می آورد
[ترجمه گوگل]ابرها در حال حاضر، نفخ و خالص سیاه و سفید، آسمان فشار سخت

11. Gobbla, his hugely bloated and eternally hungry Cave Squig would feed well.
[ترجمه ترگمان]Gobbla، hugely پر باد و ابدی، دهانه غار را به خوبی تغذیه می کرد
[ترجمه گوگل]Gobbla، غول پیکر غول پیکر و ابدی گرسنه، به خوبی تغذیه می کند

12. Archie suddenly loomed over me, his bloated Zeppelin figure blocking out what little light there was.
[ترجمه ترگمان]ناگهان آرچی بلند شد و فهمید که صدای Zeppelin در آنجا چه نوری وجود دارد
[ترجمه گوگل]آرچی ناگهان روی چهره من نشسته بود، چهره پریشانش زپلینش را که از نور کم برخوردار بود جلوگیری کرد

13. He fell onto the sofa, his stomach bloated with food.
[ترجمه ترگمان]او روی کاناپه افتاد، معده اش از غذا پر شده بود
[ترجمه گوگل]او بر روی مبل افتاد، شکمش با غذا پف کرده بود

14. This explains why public organizations get so bloated: our budget systems actually encourage every public manager to waste money.
[ترجمه ترگمان]این موضوع توضیح می دهد که چرا سازمان های دولتی اینقدر بالا هستند: سیستم های بودجه ما در واقع همه مدیران عمومی را تشویق به هدر دادن پول می کند
[ترجمه گوگل]این به این دلیل توضیح می دهد که سازمان های دولتی چگونه چنین پدیده ای را تحمل می کنند سیستم های بودجه ما عملا هر مدیر عمومی را تشویق می کند تا پول را هدر دهد

پیشنهاد کاربران

احساس سیری بیش از حد

نفخ

انقد بخوری تا معده ات باد کنه
I'm bloated

حجم بالا


کلمات دیگر: