کلمه جو
صفحه اصلی

transit


معنی : عبور، گذر، راه عبور، عبور و مرور، حق العبور، عبور کردن
معانی دیگر : گذار، ترایه، ترانزیت، گذرگر، موقتی، وابسته به عبور، عابر، دگرگونی، تغییر، گهولش، تحول، فرگرد، ورتش، حمل، حمل و نقل، ترابری، بردش، ترابرد، مسافر رسانی شهری، (در شهر) ترابرد، زاویه سنج مساحی (transit theodolite هم می گویند)، (عبور ستاره و غیره از جلوی ستاره ی دیگر یا از جلو تلسکوپ) گذرش

انگلیسی به فارسی

ترانزیت، عبور، گذر، عبور و مرور، راه عبور، حق العبور، عبور کردن


گذر، عبور، انتقال عبوری


عبور، گذر، راه عبور، حق‌العبور، عبور کردن، انتقال عبوری


انگلیسی به انگلیسی

• passage, crossing, transition, transportation, conveyance
people or things that are in transit are travelling or being taken from one place to another.
a transit area or building is a place where people wait or where goods are kept between different stages of a journey.

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of passing over, across, or through; passage.
مشابه: passage

- The train's extraordinarily rapid transit from one city to the other was impressive.
[ترجمه ترگمان] انتقال فوق العاده سریع قطار از یک شهر به دیگری جالب بود
[ترجمه گوگل] انتقال فوق العاده سریع قطار از یک شهر به دیگری چشمگیر بود
- Some of our luggage was lost in transit.
[ترجمه ترگمان] بخشی از چمدان ما در ترانزیت گم شده بود
[ترجمه گوگل] برخی از چمدان ما در حمل و نقل گم شد

(2) تعریف: a system for transporting people or goods from one place to another, esp. a public passenger bus or train system in an urban area.

- The city needs to invest more money in mass transit.
[ترجمه ترگمان] این شهر به سرمایه گذاری بیشتر در حمل و نقل عمومی نیاز دارد
[ترجمه گوگل] شهر نیاز به پول بیشتری در حمل ونقل عمومی دارد

(3) تعریف: the passage of a celestial body across the face of another or across the meridian or the telescopic field of an observer.

(4) تعریف: a surveying instrument for measuring horizontal and sometimes vertical angles.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transits, transiting, transited
(1) تعریف: to pass over, across, or through.

- The goods transited the sea.
[ترجمه ترگمان] کالاها از دریا بیرون می آیند
[ترجمه گوگل] کالاها از دریای عبور می کنند

(2) تعریف: to cross (a meridian or the face of another celestial body).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pass over, across, or through something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ترانزیت
[برق و الکترونیک] ترانزیت سیستم ناوبری ماهواره ای که شامل شش ماهواره است . این سیستم در نیروی دریایی ایالات متحده برای ناوبری کشتیها ،ساخته شده ،اما برای کاربردهای عادی نیز قابل استفاده است . مطابق با زمان بندی این سیستم از سال 2000 به دلیل برتری سیستم GPS از کار خواهد افتاد . - گذر، در راه
[ریاضیات] انتقال، تحول، گذار، عبور، مرور، عبور کردن

مترادف و متضاد

عبور (اسم)
pass, transmission, passage, ferry, outlet, passageway, transition, transit, crossing, passing

گذر (اسم)
pass, passage, transit

راه عبور (اسم)
thoroughfare, transit

عبور و مرور (اسم)
traffic, transit

حق العبور (اسم)
transit

عبور کردن (فعل)
pass, cross, traverse, go through, go across, transit

transportation


Synonyms: alteration, carriage, carrying, conveyance, crossing, infiltration, motion, movement, osmosis, passage, penetration, permeation, portage, shift, shipment, transfer, transference, transport, transporting, travel, traverse


جملات نمونه

1. a transit lounge in an airport
سالن ترانزیت در فرودگاه

2. the transit from winter to spring
تغییر زمستان به بهار

3. the transit of ships through panama canal
گذار کشتی ها از آبراه پاناما

4. goods in transit
کالاهای در دست حمل

5. different means of transit
وسایل گوناگون ترابری

6. the metropolitan rapid transit system
سازگان ترابرد سریع شهری

7. An improved mass transit system would cut traffic on the roads.
[ترجمه ترگمان]سیستم حمل و نقل عمومی بهبود یافته باعث کاهش ترافیک در جاده ها خواهد شد
[ترجمه گوگل]سیستم حمل و نقل بهبود یافته باعث کاهش ترافیک در جاده ها می شود

8. We will transit the strait at night.
[ترجمه ترگمان]امشب راه تنگه را طی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما تنگ را در شب می گذرانیم

9. They were in transit to Bombay.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال انتقال به بمبئی بودند
[ترجمه گوگل]آنها در حال سفر به بمبئی بودند

10. Many of the goods were damaged in transit.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کالاها در هنگام انتقال خسارت دیدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کالاها در حمل و نقل آسیب دیده اند

11. The city has virtually no mass transit.
[ترجمه ترگمان]این شهر عملا هیچ حمل و نقل عمومی ندارد
[ترجمه گوگل]این شهر تقریبا بدون حمل و نقل عمومی است

12. The passengers had been transferred into the transit lounge.
[ترجمه ترگمان]مسافران به سالن ترانزیت انتقال داده شدند
[ترجمه گوگل]مسافران به سالن ترانزیت منتقل شده اند

13. The port has become a transit point in the drug trade.
[ترجمه ترگمان]این بندر به یک نقطه ترانزیت در تجارت مواد مخدر تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]بندر تبدیل به یک نقطه حمل و نقل در تجارت مواد مخدر است

14. If goods are lost in transit, the carrier will be liable for damages.
[ترجمه ترگمان]اگر کالا در ترانزیت گم شود، حامل مسئول خسارات خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر کالا در حمل و نقل گم شود، حامل مسئول خسارت خواهد بود

15. Our ship used the canal to transit to the east.
[ترجمه ترگمان]کشتی ما از کانال برای عبور به شرق استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]کشتی ما از کانال برای عبور از شرق استفاده می کرد

16. The cost includes transit.
[ترجمه ترگمان]هزینه شامل ترانزیت است
[ترجمه گوگل]هزینه شامل حمل و نقل

the transit from winter to spring

تغییر زمستان به بهار


different means of transit

وسایل گوناگون ترابری


goods in transit

کالاهای در دست حمل


the metropolitan rapid transit system

سازگان ترابرد سریع شهری


the transit of ships through Panama Canal

گذار کشتی‌ها از آبراه پاناما


a transit lounge in an airport

سالن انتقال عبوری در فرودگاه


پیشنهاد کاربران

جابجایی

گذرگاه، مجرا، مسیر، کانال، حمل ونقل عمومی

transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل )
transition::: انتقال
transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل )
transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل )
transmit::: منتقل کردن ، انتقال دادن
transmission::: انتقال
transfer::: انتقال


همه ی این کلمات رو میشه به " انتقال " ترجمه کرد بدون اینکه به معنی جمله لطمه ای وارد شه .

البته کاربرد آن ها متفاوته :

مثلا transit بیشتر مربوط به انتقال اطلاعات و بیماری هاست که این انتقال با چشم قابل دیدن نیست. این کلمه بارها به معنی حمل و نقل به کار برده میشود .

transition مربوط به انتقال از یک حالت به حالت دیگر که با تغییر و تحول همراه است و نه انتقال از یک مکان به مکان دیگر . مثلا انتقال از جوانی به پیری یا انتقال از راهنمایی به دبیرستان .

transport طبق گفته دیکشنری لاگمن مریوط به انگلیسی بریتانیایی است که با کلمه transportation که در انگلیسی آمریکایی است هم معنی است . این دو کلمه نیز به معنی انتقال هستند اما طبق نوع جمله بارها به عنوان حمل و نقل استفاده میشود ( این دیگه مربوط به زبان فارسیه، باید طبق جمله یا معنی انتقال رو انتخاب کنیم یا حمل و نقل )
پس این نوع انتقال بیشتر مربوط به انتقالات فیزیکی مثل جابه جایی اجسام است که با چشم قابل دیدن هست ( حمل و نقل یا ترابری )

transfer هم نوع خاص خودشه . مثلا انتقال سند مالکیت یک زمین به شخص دیگر یا اینکه انتقال یک بازیکن فوتبال از یک تیم به تیم دیگر یا مثلا انتقال پول بین حساب های بانکی .
میتوان گفت این انتقال هم مجازی میتونه باشه و هم حقیقی یا همون فیزیکی .


transit=transport=transportation=حمل و نقل

mass transit= public transport=حمل و نقل عمومی








transit ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: انتظار گذر
تعریف: 1. مدت زمان انتظار مسافر بر روی زمین از هنگام رسیدن پرواز نخست تا سوار شدن به پرواز دیگر 2. مدت زمانی که هواگَرد، به ویژه هواگَرد حمل ونقل تجاری، در بین دو پرواز بر روی زمین می ماند

transit
تَراگُذَر ( تَراگُزَر )


کلمات دیگر: