مرز، سرزمین مرزی، مرز نامشخص بین دو چیز، زمین مرزی یاسرحدی
borderland
مرز، سرزمین مرزی، مرز نامشخص بین دو چیز، زمین مرزی یاسرحدی
انگلیسی به فارسی
زمین مرزی یا سرحدی
منطقه مرزی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: land that is at or near a border; frontier.
• متضاد: interior
• متضاد: interior
• (2) تعریف: an uncertain, indeterminate space or condition.
• book; territory near a border
a borderland is an area of land between two countries or regions.
the borderland between two things is an area which contains features from both things so that it is not possible to say that it belongs to one or the other.
a borderland is an area of land between two countries or regions.
the borderland between two things is an area which contains features from both things so that it is not possible to say that it belongs to one or the other.
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] زمین مرزی
جملات نمونه
1. the borderland was infested by robbers and smugglers
نواحی سرحدی مملو بود از دزدان و قاچاقچیان.
2. the vague borderland between waking and sleep
مرز مبهم مابین بیداری و خواب
3. The priority was to neutralize the borderlands against the Whites and foreign intervention, to ensure the military security of the Republic.
[ترجمه ترگمان]اولویت، خنثی کردن the علیه سفیدها و مداخله خارجی بود تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
[ترجمه گوگل]اولویت این بود که مرزهای مرزی علیه سفیدپوستان و مداخله خارجی را خنثی کند تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
[ترجمه گوگل]اولویت این بود که مرزهای مرزی علیه سفیدپوستان و مداخله خارجی را خنثی کند تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
4. The borderland between gentlemen and others occurred in the region below £20 a year.
[ترجمه ترگمان]درگیری بین آقایان و دیگران در منطقه زیر ۲۰ پوند در سال رخ داد
[ترجمه گوگل]منطقه مرزی بین آقایان و دیگران در منطقه زیر 20 پوند در سال رخ داد
[ترجمه گوگل]منطقه مرزی بین آقایان و دیگران در منطقه زیر 20 پوند در سال رخ داد
5. the murky borderland between history and myth.
[ترجمه ترگمان]the تیره میان تاریخ و افسانه
[ترجمه گوگل]ناحیه تاریک میان تاریخ و اسطوره
[ترجمه گوگل]ناحیه تاریک میان تاریخ و اسطوره
6. Now, the end of your time at this borderland school draws near.
[ترجمه ترگمان]حالا، پایان وقت شما در این مدرسه borderland نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]اکنون، پایان وقت خود را در این مدرسه مرزی نزدیک می کند
[ترجمه گوگل]اکنون، پایان وقت خود را در این مدرسه مرزی نزدیک می کند
7. Many black Namibians are subsistence farmers who live in the arid borderlands.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم نامیبیا کشاورزانی هستند که در مناطق خشک زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از Namibians سیاه وحشی هستند که در مناطق مرزی خشک زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از Namibians سیاه وحشی هستند که در مناطق مرزی خشک زندگی می کنند
8. The Civil War had been fought in the main in the borderlands, precisely where the national question was at its most urgent.
[ترجمه ترگمان]جنگ داخلی در کشور اصلی the، دقیقا جایی که مساله ملی به شدت به آن نیاز داشت، درگیر شده بود
[ترجمه گوگل]جنگ داخلی عمدتا در مرزهای مرزی صورت گرفته است، دقیقا همان جایی که سوال ملی در فوری ترین آن بود
[ترجمه گوگل]جنگ داخلی عمدتا در مرزهای مرزی صورت گرفته است، دقیقا همان جایی که سوال ملی در فوری ترین آن بود
9. The painter Cristina C rdenas has used art to raise up a man who in these borderlands is officially hunted and despised.
[ترجمه ترگمان]نقاش \"کریستینا سی rdenas\" از هنر برای بالا بردن مردی استفاده کرده است که در این borderlands به طور رسمی شکار شده و مورد تحقیر قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]نقاش Cristina C rdenas از هنر برای بالا بردن یک مرد است که در این مناطق مرزی به طور رسمی شکار و نفرت است استفاده می شود
[ترجمه گوگل]نقاش Cristina C rdenas از هنر برای بالا بردن یک مرد است که در این مناطق مرزی به طور رسمی شکار و نفرت است استفاده می شود
10. Intensification of cold allowed the arctic flora and fauna to spread southward; amelioration encouraged repossession of the borderlands by temperate species.
[ترجمه ترگمان]Intensification از سرما به گیاهان و جانوران قطب شمال اجازه داد تا به سوی جنوب گسترش یابند؛ بهبودی repossession را که از طرف گونه معتدل بود تشویق کرد
[ترجمه گوگل]تقویت سرد اجازه داده است که فلور و گیاه آلتیک برای گسترش به جنوب؛ بهبود زراعت مناطق مرزی توسط گونه های معتدل را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]تقویت سرد اجازه داده است که فلور و گیاه آلتیک برای گسترش به جنوب؛ بهبود زراعت مناطق مرزی توسط گونه های معتدل را تشویق می کند
11. The terror has come to the desert of southern Arizona, along with a few pockets of the Texas borderlands.
[ترجمه ترگمان]این ترور به همراه چند جیب از borderlands تگزاس به صحراهای جنوب آریزونا آورده شده است
[ترجمه گوگل]این ترور در کنار صحرای جنوبی آریزونا همراه با چند جبهه مرزی تگزاس قرار دارد
[ترجمه گوگل]این ترور در کنار صحرای جنوبی آریزونا همراه با چند جبهه مرزی تگزاس قرار دارد
12. All princes had to face the problems posed by distant and turbulent borderlands.
[ترجمه ترگمان]همه شاهزادگان می بایستی با مشکلات ناشی از هرج و مرج ناشی از آرامش و هرج و مرج رو به رو شوند
[ترجمه گوگل]تمام شاهزادگان باید با مشکلات ناشی از ناحیه مرزی دورافتاده و آشوب مواجه شوند
[ترجمه گوگل]تمام شاهزادگان باید با مشکلات ناشی از ناحیه مرزی دورافتاده و آشوب مواجه شوند
13. Instead, nationalist argument and continual bickering between nation-states played on the fears and worries of the borderlands.
[ترجمه ترگمان]در عوض، بحث ملی و نزاع دائمی میان دولت های ملی در مورد ترس ها و نگرانی های of انجام شد
[ترجمه گوگل]در عوض، استدلال ناسیونالیستی و اختلافات مداوم بین دولتهای ملی بر ترس و نگرانی مرزهای مرزی تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]در عوض، استدلال ناسیونالیستی و اختلافات مداوم بین دولتهای ملی بر ترس و نگرانی مرزهای مرزی تاثیر می گذارد
14. As time went by, people in the up-country gradually move to the borderland, which promote the unity and communication between Hans and minor nationalities.
[ترجمه ترگمان]همزمان با گذشت زمان، مردم در کشور به تدریج به borderland نقل مکان می کنند که اتحاد و ارتباط بین هانس و ملیت های minor را ترویج می کند
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، مردم در سرزمین به تدریج به مرزهای مرزی حرکت می کنند که وحدت و ارتباط میان هان و ملیت های کوچک را ترویج می دهند
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، مردم در سرزمین به تدریج به مرزهای مرزی حرکت می کنند که وحدت و ارتباط میان هان و ملیت های کوچک را ترویج می دهند
The borderland was infested by robbers and smugglers.
نواحی سرحدی مملو بود از دزدان و قاچاقچیان.
the vague borderland between waking and sleep
مرز مبهم مابین بیداری و خواب
پیشنهاد کاربران
borderland ( جغرافیای سیاسی )
واژه مصوب: منطقۀ مرزی
تعریف: منطقۀ مجاور خط مرزی کشور |||متـ . سرحد frontier 3
واژه مصوب: منطقۀ مرزی
تعریف: منطقۀ مجاور خط مرزی کشور |||متـ . سرحد frontier 3
کلمات دیگر: