کلمه جو
صفحه اصلی

city


معنی : شهر
معانی دیگر : (روزنامه نگاری)، (امریکا) سردبیر مسئول اخبار محلی، میز شهری، مدینه، بلد (بلاد)، مردم شهری، شهریان، اهالی شهر، وابسته به شهر، مدنی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: cities
(1) تعریف: a large and significant town, usu. a locally governed commercial and population center.
مترادف: metropolis
مشابه: asphalt, burg, jungle, megalopolis, municipality, town

- Many cities, such as Boston, New York, San Francisco, and New Orleans, developed around sailing ports.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از شهرها، مانند بوستون، نیویورک، سان فرانسیسکو، و نیواورلئان، اطراف بنادر دریانوردی گسترش یافتند
[ترجمه گوگل] بسیاری از شهرها مانند بوستون، نیویورک، سانفرانسیسکو و نیواورلئان در نزدیکی بنادر قایقرانی توسعه یافتند
- Many people work in the city and commute to their homes outside it.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم در شهر کار می کنند و به خانه های خود در خارج از آن سفر می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم در شهر کار می کنند و به خانه های خود در خارج از خانه می روند

(2) تعریف: the residents of a city collectively.
مشابه: town

- It seemed as if the whole city had come out to see the parade.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که همه شهر برای تماشای رژه آمده بودند
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که کل شهر برای دیدن رژه آمده بود
- The city elected another democrat as mayor this year.
[ترجمه ترگمان] این شهر در سال جاری دموکرات دیگری را به عنوان شهردار انتخاب کرد
[ترجمه گوگل] این شهر در سال جاری شهردار دیگری را انتخاب کرد

• large urban area
a city is a large town.
the city is the part of london where many banks and other financial institutions have their main offices.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شهر

مترادف و متضاد

metropolitan


Synonyms: burghal, citified, civic, civil, interurban, intraurban, megalopolitan, municipal, urban


Antonyms: rural


large town


Synonyms: apple, boom town, borough, burg, capital, center, conurbation, downtown, megalopolis, metropolis, metropolitan area, municipality, place, polis, port, urban place, urbs


شهر (اسم)
home, town, parish, burgh, dorp, city, polis

جملات نمونه

Hamedan is an old city.

همدان شهری کهن است.


1. city beautification
زیبا سازی شهر

2. city life and country life
زندگی شهری و زندگی روستایی

3. city sprawl
رشد بی رویه شهر،گسترش بی برنامه ی شهر

4. a city
یک شهر

5. a city bus line
خط اتوبوس شهری

6. a city forlorn of life
شهری که در آن از حیات خبری نیست.

7. a city over the border
شهری در آن سوی مرز

8. a city with the aroma of paris
شهری با ویژگی های (رنگ و بوی) پاریس

9. that city fell in a. d. 90
آن شهر در سنه ی نود میلادی سقوط کرد.

10. the city center is going to seed
مرکز شهر دارد مخروبه می شود.

11. the city council has ordered the demolition of these houses
انجمن شهر دستور تخریب این خانه ها را صادر کرده است.

12. the city dump
آشغال دانی شهر

13. the city hall
(ساختمان) شهرداری

14. the city has two exquisite parks
شهر دارای دو پارک زیبا می باشد.

15. the city in which i resided for many years
شهری که در آن سال ها اقامت داشتم

16. the city is decorated only on festal occasions
فقط در مواقع جشن و سرور شهر را آذین بندی می کنند.

17. the city is divided into several districts
شهر به چندین برزن تقسیم شده است.

18. the city is ringed by mountains
شهر توسط کوه احاطه شده است.

19. the city is situated in a narrow valley
شهر در دره ی باریکی قرار گرفته است.

20. the city is susceptible to air attack
شهر در معرض حمله ی هوایی است.

21. the city is well diked
شهر را خوب سدبندی کرده اند.

22. the city luxuriated into a huge commercial center
شهر به صورت یک مرکز بزرگ بازرگانی شکوفا شد.

23. the city market
بازار شهر

24. the city of new york
شهر نیویورک

25. the city walls go back to sassanian times
باروهای شهر از دوران ساسانیان است.

26. the city was astir with rumors of his death
شایعات مرگ او شهر را به جنب و جوش درآورده بود.

27. the city was at least a day's march away
شهر دست کم در فاصله ی یک روز پیاده روی قرار داشت.

28. the city was beset by myriads of problems
شهر دچار مسایل عدیده ای بود.

29. the city was desolated by two earthquakes
دو زمین لرزه شهر را ویران کرد.

30. the city was destroyed entirely
سراسر شهر ویران شد.

31. the city was illuminated in celebration of victory
شهر را به بزرگداشت پیروزی چراغانی کردند.

32. the city was in a great toss about the possibility of war
امکان بروز جنگ شهر را متلاطم کرده بود.

33. the city was not capable of withstanding a prolonged siege
شهر قادر نبود که یک محاصره ی طولانی را تحمل کند.

34. the city was plowed under
شهر با خاک یکسان شد.

35. the city was stilled by terror
وحشت شهر را غرق در سکوت کرده بود.

36. the city was within the range of our artillery
شهر در تیررس توپخانه ی ما بود.

37. this city displays all the earmarks of poverty and hopelessness
این شهر دارای کلیه ی نشانه های فقر و نومیدی می باشد.

38. this city is no longer livable
این شهر دیگر به درد زندگی نمی خورد.

39. fight city hall
(عامیانه) با سازمان اداری و دیوان سالاری در افتادن

40. a beleaguered city
شهر در محاصره

41. a big city is full of lone women
یک شهر بزرگ پر است از زن های بی شوهر.

42. a big city is the parasite of its surrounding farms
یک شهر بزرگ انگل روستاهای اطراف خویش است.

43. a capital city
پایتخت،شهر عمده

44. a fallen city
شهر سقوط کرده

45. a lawless city
شهر بی قانون

46. a noisy city
شهر پر هیاهو

47. a ruined city
یک شهر ویران (شده)

48. a sprawling city
شهر هرزه روی

49. according to city ordinances
طبق مقررات شهرداری

50. an empty city
شهر خالی از مردم

51. an uphill city
یک شهر مرتفع

52. a lusty young city
شهر جدید و پر رونق

53. amous in the city
شهره ی شهر

54. canals intersect the city in every direction
آبراه ها از هر سو شهر را قطع می کند.

55. famine threatens the city
قحطی شهر را تهدید می کند.

56. fog invests the city
مه شهر را فرا می گیرد.

57. in a foreign city one can easily get lost
آدم در یک شهر بیگانه به آسانی گم می شود.

58. iran's most beautiful city
زیباترین شهر ایران

59. iran's third largest city
سومین شهر بزرگ ایران

60. maximum speed on city roads is 60 kilometers
حداکثر سرعت در جاده های شهر 60 کیلومتر است.

61. once again, the city is stirring
بار دیگر شهر به فعالیت در آمده است.

62. one of the city fathers
یکی از ریش سفیدان شهر

63. over the whole city
در همه ی شهر

64. the demands of city life
الزامات زندگی شهری

65. the multiplication of city crimes
ازدیاد جنایات شهری

66. they bombarded the city with heavy artillery
آنها شهر را با توپخانه سنگین گلوله باران کردند.

67. they captured the city and massacred its inhabitants
آنان شهر را گرفتند و ساکنان آن را قتل عام کردند.

68. they reduced the city by constant bombardment
با بمباران مداوم شهر را به زانو در آوردند.

69. to divide a city into different districts
شهر را به مناطق مختلف بخش کردن

70. to embattle a city
شهری را مستحکم کردن

The news of Nadder's victory excited the city.

خبر پیروزی نادر شهر را به هیجان آورد.


city life and country life

زندگی شهری و زندگی روستایی


اصطلاحات

the City

محله‌ی تجاری و مالی شهر لندن


پیشنهاد کاربران

Lazycity شهر دیوانه.

The small city in lranشهر کوچکی در ایران

شهر
lego city:شهر لگویی

شهر

Bad city:شهر بد
Good city:شهر خوب
Amazing city:شهر شگفت انگیز
And. . . . . . . .

City and land of pride

City of lions
شهر شیرها


شهر بزرگ

The biggest city in the world is tokeyo

Aren't you in this city?
؟ Did you go to Tabriz
در این شهر نیستی
تبریز رفتی؟

متولی شهر، حاکم

واژه city به معنای شهر
واژه city به معنای شهر یکی از تقسیمات کشوری و واحدی کوچکتر از استان و بزرگتر از روستا است. مثلا:
the city center ( مرکز شهر )
در انگلیسی یک واژه نزدیک به مفهوم city وجود دارد و آن town است. تفاوت town با city در این است که town کوچکتر از city و بزرگتر از روستا است و جمعیت کمتری هم نسبت به city دارد.

منبع: سایت بیاموز

Maybe you have recently formed a population in the city of Tabriz. Think that after the marriage of my mother and father in my father's house, there was a controversy.
We have too many families in that city
From weddings to drawing and touring
There were several suitors
But I want the city of Tehran from the bottom of my heart
Your brother wanted to stay in Tabriz, but unfortunately they said go and come back
I had good memories alone in the city of Tehran and I left at 7 o'clock and returned home at 10 o'clock at night.
شاید شما به تازگی جمعیتی رادر شهر تبریز تشکیل داده اید . به این فکر کنید که بعد ازدواج مادرم و پدرم در خانه پدرم جنجال به پاشد یکی از این دلیل این بود خواستگار از شهر تبریز بود که شغل ازاد داشت
بیش از اندازه ی جمعیت شما در ان شهر فامیل دران شهر داریم
از عروسی گرفته تا رسم و گردگشگری
چندین خواستگار هم بودند
اما خواست من شهر طهران از صمیم قلب هست
برادرتان تبریز رو دوست داشتند اقامت کنند اما متاسفانه گفتند بروید باز میگردید
من به تنهایی خاطرات خوبی در خود شهر تهران داشته ام و ساعت ۷ خروج و ساعت ۱۰ شب به خانه بر میگشتم


کلمات دیگر: