کلمه جو
صفحه اصلی

emptily


بطور خالی، بطور پوج

انگلیسی به فارسی

به‌طور خالی، به‌طور پوچ


انگلیسی به انگلیسی

• in an empty manner

جملات نمونه

1. She stood staring emptily into space.
[ترجمه ترگمان]او به فضای خالی خیره مانده بود
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود بی سر و صدا به فضا

2. The once crowded white and khaki tents sagged emptily over mud.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر چادر گرد و خاکی رنگی در گل و خاک فرو رفت و در گل و لای فرو رفت
[ترجمه گوگل]چادرهای سفید و خاکی شلوغ و پر از گل ها

3. What reason brings about psychology emptily ? How to solve?
[ترجمه ترگمان]چه دلیلی در مورد روانشناسی emptily وجود دارد؟ چگونه آن را حل کنیم؟
[ترجمه گوگل]دلایل روانشناسی چیست؟ چطوری؟

4. He lies in bed and stares at her emptily.
[ترجمه ترگمان]او در بس تر دراز می کشد و خالی به او خیره می شود
[ترجمه گوگل]او در رختخواب می نشیند و در دلش خیره می شود

5. So Job opens his mouth emptily ; He multiplies words without knowledge.
[ترجمه ترگمان]بدین گونه ایوب دهان خود را خالی می کند و بدون علم بر کلمات می افزاید
[ترجمه گوگل]بنابراین وظیفه یوغ خود را به طرز غیرمعمول باز می کند او کلمات را بدون دانش ضرب می کند

6. You saw emptily, lying on your stomach, having been present when one army moved back and another came forward.
[ترجمه ترگمان]تو خالی و خالی مشاهده کردی که وقتی یک لشکر به عقب حرکت کرد و یکی دیگر به جلو حرکت کرد، تو خالی بودی
[ترجمه گوگل]شما بطور ناگهانی دیدید، دروغ گفتن بر روی شکم، زمانی که یک ارتش عقب نشینی کرد و دیگری پیش آمد

7. Return a dollar city, in the morning emptily avenue up.
[ترجمه ترگمان]یک شهر دلار پس از آن، در خیابان emptily به راه افتاد
[ترجمه گوگل]یک شهر دلار را در صبح بیدار کنید

8. But then she saw his eyes staring emptily ahead of him, and knew he was walking in his sleep.
[ترجمه ترگمان]اما بعد دید که نگاهش خالی از او نیست و می دانست که در خواب راه می رود
[ترجمه گوگل]اما بعد او دید که چشمانش به شدت جلوتر از او خیره شده بود و می دانست که در خوابش می رود

9. City fortress taint emptily and nor person, the public after scattering in disorder all escapes everywhere.
[ترجمه ترگمان]قلعه شهری بی هوده و بدون هیچ فردی و مردم پس از پراکنش در همه جا جان سالم به در برده است
[ترجمه گوگل]قلعه شهر به طور ناخوشایند و نه شخص، مردم پس از پراکندگی در اختلال همه فرار در همه جا

10. He stared emptily at the floor, his arms hanging limp, his mouth slacking.
[ترجمه ترگمان]او به زمین خالی خیره شده بود، دستانش شل شده بود و دهانش به تنبلی باز مانده بود
[ترجمه گوگل]او در طبقه بی حوصله تماشا کرد، دستانش را آویزان کرد و دهانش را لرزاند

11. His stomach rumbled emptily.
[ترجمه ترگمان]معده اش خالی و خالی بود
[ترجمه گوگل]معده اش بی حوصله بود

12. Palaces and rich houses all over town are echoing emptily now.
[ترجمه ترگمان]کاخ کرملین و خانه های مجلل در سراسر شهر در حال emptily است
[ترجمه گوگل]کاخ ها و خانه های ثروتمند در سراسر شهر هم اکنون خالی از هم هستند

13. Severus remained alone under the trees for a while longer – a chill wind was blowing the fallen leaves around the small clearing, and the birdsong echoed emptily in the small grove.
[ترجمه ترگمان]سوروس پس از مدتی طولانی در زیر درختان ماند - باد سردی برگ های درختان فرو ریخته دور محوطه کوچک را باد می زد و birdsong در بیشه کوچک هیچ احساسی نداشتند
[ترجمه گوگل]Severus به مدت طولانی به تنهایی درختان باقی ماند - باد خنک باد برگ های افتاده را در اطراف پاکسازی کوچک دم کرد، و پرندگان در خلال کاشت کم عمق سکوت کردند

14. Remind yourself that death shall come at any moment, a good way to spur yourself not to let every day of your life slip by emptily.
[ترجمه ترگمان]به خودت یادآوری کن که مرگ هر لحظه ممکن است بیاید، راه خوبی برای این است که خودت را مجبور کنی که هر روز از زندگی تو خالی شود
[ترجمه گوگل]به خودتان یادآوری کنید که مرگ در هر لحظه ممکن است، یک راه خوب برای تحریک خودتان باشد تا هر روز از عمر خود را از دست ندهید


کلمات دیگر: