کلمه جو
صفحه اصلی

smithy


معنی : اهنگر، اهن فروشی، اهنگری، فلز فروشی
معانی دیگر : کارگاه آهنگری، آهنگر خانه، دکان آهنگری

انگلیسی به فارسی

اهن فروشی، فلز فروشی، اهنگری، اهنگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: smithies
(1) تعریف: the place in which a smith works, esp. a blacksmith.

(2) تعریف: a blacksmith.

• blacksmith; blacksmith's workshop, forge
a smithy is a place where a blacksmith works.

مترادف و متضاد

اهنگر (اسم)
blacksmith, smithy, ironsmith

اهن فروشی (اسم)
smithy, ironmongery

اهنگری (اسم)
smithy, smithery

فلز فروشی (اسم)
smithy

جملات نمونه

1. When the message came, he left the smithy and went quietly up to the castle.
[ترجمه ترگمان]وقتی پیغام رسید از آهنگری بیرون آمد و به آرامی به سمت قلعه رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که پیام آمد، او دندان را ترک کرد و به آرامی به قلعه رفت

2. Is the smithy aware of this eavesdropper?
[ترجمه ترگمان]آهنگری از این eavesdropper خبر داره؟
[ترجمه گوگل]آیا دندان از این اسرار پنهان آگاه است؟

3. Corey O'Brien, smithy smith smith smith.
[ترجمه ترگمان]کوری اوبراین، آهنگر اسمیت
[ترجمه گوگل]کوری اوبراین، Smithy Smith Smith اسمیت

4. On august 2005 a figure appeared in Wayland Smithy with Mayan symbolism they clearly gave us a date, May 20, the day when Earth, the Pleiades and the sun align.
[ترجمه ترگمان]در ماه اوت سال ۲۰۰۵، یک شخصیت در Wayland Smithy با نمادین مایایی ظاهر شد که آن ها به وضوح تاریخی را در روز ۲۰ ماه مه، روزی که زمین، خوشه پروین و خورشید را هم تراز می کند، به ما دادند
[ترجمه گوگل]در ماه اوت سال 2005 یک رقم در Smithy Wayland با نمادگویی مایان به نظر می رسید که به وضوح به ما داده می شد، ماه مه 20، روزی که زمین، Pleiades و خورشید هماهنگ شوند

5. So this was the man - good ol' Smithy - followed blindly by white Rhodesians even though he had no bloody idea where to lead us . . . an aide arrived with the Close Security inspector.
[ترجمه ترگمان]پس این مرد پیر مرد خوب بود - با وجود اینکه هیچ ایده ای نداشت که ما را کجا هدایت کند، یک دستیار با بازرس امنیتی نزدیک شد
[ترجمه گوگل]بنابراین این مرد بود - خوب 'اسمیت' - به دنبال کورکورانه از رودهایی سفید بود، هرچند که او هیچ ایده ای خونین نداشت که در آن ما را رهبری کند یک مامور با بازرس امنیت امنیتی وارد شد

6. Smithy hooked me up with some tickets so I went to watch the home game against West Ham.
[ترجمه ترگمان]Smithy من را با چند تا بلیط قلاب کرد و من رفتم تا بازی خانگی را در کنار حام نگاه کنم
[ترجمه گوگل]اسمیت من را با بعضی از بلیط ها قلاب کرده بود، بنابراین من برای تماشای بازی خانگی مقابل وست هام رفتم

7. It was shocking when the Wayland's Smithy figure appeared.
[ترجمه ترگمان]وقتی هیکل Wayland پیدا شد شوکه شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که شکل اسمیت Wayland ظاهر شد، تکان دهنده بود

8. I really like Rooney too. Smithy hooked me up with some tickets so I went to watch the home game against West Ham.
[ترجمه ترگمان]من \"رونی\" رو هم دوست دارم Smithy من را با چند تا بلیط قلاب کرد و من رفتم تا بازی خانگی را در کنار حام نگاه کنم
[ترجمه گوگل]من واقعا دوست دارم روونی اسمیت من را با بعضی از بلیط ها قلاب کرده بود، بنابراین من برای تماشای بازی خانگی مقابل وست هام رفتم

9. The smithy of arhat old person left profound impression to me however A few individual plant.
[ترجمه ترگمان]آهنگری دختر پیر با این همه یک گیاه منحصر به فرد می گذاشت
[ترجمه گوگل]با این حال، دندانکار مرد سالخورده عمیق را به من نسبت داد

10. Smith. Or Smithy, if you like.
[ترجمه ترگمان]اسمیت یا \"Smithy\"، اگه دوست داشته باشی
[ترجمه گوگل]اسمیت یا اسموتی، اگر دوست دارید

11. Jack: Smith or Smithy, if you like.
[ترجمه ترگمان] \"اگه دوست داری\" اسمیت \"یا\" Smithy
[ترجمه گوگل]جک اسمیت یا اسمیت، اگر دوست دارید

12. After all we've been mates, working alongside at the smithy.
[ترجمه ترگمان]بعد از همه ما هم رفیق بودیم و کنار آهنگری کار می کردیم
[ترجمه گوگل]پس از همه ما همسران، کار در کنار دندان انجام شده است

13. When she turned to go, she saw Carter emerging from the smithy.
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشت که برود، چشمش به کارتر افتاد که از آهنگری بیرون آمد
[ترجمه گوگل]وقتی کارگردان تبدیل به کار شد، کارتر ظهور کرد

14. He was taking firewood and a large cauldron into the smithy that adjoined the cottage.
[ترجمه ترگمان]او داشت هیزم و دیگ بزرگی را به درون آهنگری می برد که در کنار کلبه بود
[ترجمه گوگل]او هیزم و یک دیگ بزرگ را به دمی که به کلبه نزدیک می شد، می برد


کلمات دیگر: