کلمه جو
صفحه اصلی

smarten


معنی : اراستن، قشنگ کردن
معانی دیگر : (معمولا با: up)، باهوش کردن، زرنگ کردن، هوشدار کردن، زیبا کردن باup

انگلیسی به فارسی

قشنگ کردن، زیبا کردن (با up )، آراستن


smarten، قشنگ کردن، اراستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smartens, smartening, smartened
(1) تعریف: to make neater, more attractive, or more intelligent (usu. fol. by up).
مشابه: spruce

(2) تعریف: to quicken the pace of.

- Smarten your steps, soldier.
[ترجمه ترگمان] از پله ها برو بیرون سرباز
[ترجمه گوگل] گام های خود را سرباز بزنید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become intelligent or more intelligent (usu. fol. by up).

• make fashionable, improve the appearance of; increase the pace, make quicker

if you smarten something up, you make it look neater and tidier.

مترادف و متضاد

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

قشنگ کردن (فعل)
adorn, prettify, smarten

جملات نمونه

1. He tried to smarten up for the graduation.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد که لباس فارغ التحصیلی رو درست کنه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا فارغ التحصیل شود

2. You ought to smarten up and have a haircut before the interview.
[ترجمه ترگمان]باید قبل از مصاحبه اصلاح مو اصلاح کنی
[ترجمه گوگل]شما باید قبل از مصاحبه به اندازه کافی مات و متحیر شوید

3. You need to smarten up before you go out.
[ترجمه ترگمان]باید قبل از اینکه بری لباس عوض کنی
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بیرون بیایید، باید قبل از اینکه بخوابید

4. She did her best to smarten her husband up.
[ترجمه ترگمان]بهترین کاری که کرد این بود که شوهرش را مرتب و مرتب کند
[ترجمه گوگل]او بهترین کارش را کرد تا شوهرش را بسازد

5. You'd better smarten yourself up.
[ترجمه ترگمان]بهتر است آرایش خود را مرتب کنید
[ترجمه گوگل]شما بهتر است خودتان را مجذوب کنید

6. You really need to smarten up your appearance, Chris - and the same goes for the rest of you.
[ترجمه ترگمان]\"تو واقعا نیاز داری که ظاهرت رو مرتب کنی\" کریس و منم همینطور
[ترجمه گوگل]شما واقعا باید ظاهر خود را اصلاح کنید، کریس - و همینطور برای بقیه شما هم همینطور است

7. I have to smarten myself up about talking to my superior.
[ترجمه ترگمان]باید در این مورد با مافوق خودم حرف بزنم
[ترجمه گوگل]من باید خودم را در مورد صحبت با برترم تعریف کنم

8. You'll have to smarten up if you want to work in television.
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای تو تلویزیون کار کنی باید با لباس عوض کنی
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید در تلویزیون کار کنید، باید مجذوب شوید

9. Try to smarten the house up before the visitors arrive.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید قبل از رسیدن بازدیدکنندگان، خانه را تمیز کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید خانه را قبل از اینکه بازدیدکنندگان به آنجا برسند، تمیز کنید

10. The company needs to smarten up their act if they are to keep customers.
[ترجمه ترگمان]اگر مشتریان بتوانند مشتریان خود را نگه دارند، شرکت باید عمل خود را انجام دهد
[ترجمه گوگل]اگر مشتریان خود را حفظ کنند، این شرکت باید اقدامات خود را از بین ببرد

11. The boy has begun to smarten up recently.
[ترجمه ترگمان]این پسر اخیرا شروع به smarten کرده است
[ترجمه گوگل]پسر به تازگی آغاز شده است

12. We need to smarten the place up a bit.
[ترجمه ترگمان]باید یه کمی اینجا رو مرتب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید کمی جایش را جابجا کنیم

13. You'll have to smarten up if you want to pass those exams.
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای از اون امتحانات عبور کنی باید با لباس عوض کنی
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید این امتحانات را بپذیرید، باید مجذوب شوید

14. I tried to let him smarten up.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را مرتب کنم
[ترجمه گوگل]سعی کردم او را مجذوب کنم

15. You'll have to smarten up a bit before going out.
[ترجمه ترگمان]قبل از بیرون رفتن باید لباس نو مرتب کنی
[ترجمه گوگل]قبل از خروج باید کمی بخوابید


کلمات دیگر: