کلمه جو
صفحه اصلی

twinge


معنی : نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن
معانی دیگر : (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، سوزش

انگلیسی به فارسی

دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن، تیر کشیدن، نیش، سوزش،سرزنش وجدان، دردشدیدوناگهانی


twinge، درد شدید و ناگهانی، نیش، سرزنش وجدان، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن، تیر کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden sharp pain of short duration.
مترادف: pang, stab
مشابه: ache, cramp, crick, gripe, pain, smart, spasm, stitch

(2) تعریف: a slight emotional pain; pang.
مترادف: pang, stab
مشابه: ache, malaise, misgiving, prick, qualm, scruple, smart, spasm

- a twinge of remorse
[ترجمه ترگمان] عذاب وجدان …
[ترجمه گوگل] گمراهی از احترام
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: twinges, twinging, twinged
• : تعریف: to cause to experience a sudden brief physical or emotional pain.
مترادف: sting
مشابه: bite, gripe, hurt, nip, pain, pinch

- His rude reply twinged his conscience.
[ترجمه ترگمان] جواب بی ادبانه او وجدانش را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل] پاسخ دروغین او وجدان خود را از بین برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to have a sudden sharp pain; feel a twinge.
مترادف: sting, twitch
مشابه: ache, cramp, gripe, hurt, pain, smart

• sudden sharp pain (physical, mental, or emotional)
cause a sudden sharp pain; feel a momentary sharp pain
if you feel a twinge of an unpleasant emotion or pain, you feel this emotion or pain for a very short time.

مترادف و متضاد

نیش (اسم)
prickle, twinge, sting, nip, bite, fang, tang, tooth

سرزنش وجدان (اسم)
twinge, remorse

درد شدید و ناگهانی (اسم)
twinge

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

دور زدن (فعل)
twinge, round, circle, skirt, environ, orbit, revolve, recur, compass, perambulate, wamble, send round

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

درد کشیدن (فعل)
pain, twinge, travail

sharp pain


Synonyms: ache, bite, gripe, lancination, misery, pang, pinch, prick, shiver, smart, spasm, stab, stitch, throb, throe, tic, tweak, twist, twitch


جملات نمونه

a twinge of conscience

عذاب وجدان


1. a twinge of conscience
عذاب وجدان

2. I felt a twinge of envy for the people who lived there.
[ترجمه ترگمان]نسبت به کسانی که آنجا زندگی می کردند احساس حسادت می کردم
[ترجمه گوگل]من احساس غم و اندوه برای مردم که در آن زندگی می کردند

3. I felt a twinge in my knee.
[ترجمه ترگمان]احساس عذاب وجدان کردم
[ترجمه گوگل]در زانو من احساس خفگی کردم

4. For a moment, Arnold felt a twinge of sympathy for Mr Wilson.
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای، آرنولد احساس ترحم شدیدی نسبت به آقای ویل سن احساس کرد
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه، آرنولد احساس شرمساری از همدردی با آقای ویلسون داشت

5. I felt a twinge of pain in my back.
[ترجمه ترگمان]احساس درد شدیدی را در پشتم احساس کردم
[ترجمه گوگل]من احساس درد در پشتم را احساس کردم

6. He felt a twinge in his knee as he jumped over the wall.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از روی دیوار می پرید، احساس عذاب وجدان به او دست داد
[ترجمه گوگل]او در حالی که روی دیوار آواز خواند، احساس زدگی کرد

7. He felt a sharp twinge of guilt for not taking the trouble to visit her.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه شدیدی می کرد که او را ندیده بود به دیدنش برود
[ترجمه گوگل]او احساس گرسنگی پیچیده ای را به وجود آورد که از دیدن او ناراحت نشد

8. I felt a twinge of envy at her success.
[ترجمه ترگمان]از موفقیت او احساس حسادت می کردم
[ترجمه گوگل]من احساس غم و اندوه از موفقیت خود را حسادت

9. He felt a slight twinge in his damaged hamstring.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که hamstring آسیب دیده است
[ترجمه گوگل]او احساس ضعفی در همسترینگ آسیب دیده داشت

10. The letter still gives him a twinge when he thinks of it.
[ترجمه ترگمان]وقتی به آن فکر می کند، نامه هنوز به او صدمه می زند
[ترجمه گوگل]این نامه هنوز هم به او می دهد وقتی که از آن فکر می کند

11. I admit I felt a twinge of guilt as we left.
[ترجمه ترگمان]اعتراف می کنم که احساس گناه کردم
[ترجمه گوگل]من اعتراف می کنم که ما را ترک کردیم

12. I felt a twinge of envy when I saw them together.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها را با هم دیدم احساس حسادت می کردم
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها را با هم دیدم احساس غم و اندوه داشتم

13. Melanie felt a twinge of discomfort.
[ترجمه ترگمان]ملانی احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه گوگل]ملانی احساس ناراحتی داشت

14. Charles even felt a twinge of pity for Mrs Sweet.
[ترجمه ترگمان]چارلز احساس تاسف کرد و دلش به حال خانم شیرین افتاد
[ترجمه گوگل]چارلز احساس خجالت میکشید به خانم شیرین


کلمات دیگر: