کلمه جو
صفحه اصلی

smasher


معنی : درهم شکننده، خرکننده
معانی دیگر : (شخص یا چیز) خرد کننده، کوبنده (رجوع شود به: smash)

انگلیسی به فارسی

خرکننده، درهم شکننده


ترسناک، درهم شکننده، خرکننده


انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that smashes; severe blow; something exceptional or extraordinary (slang); beautiful woman, handsome man (slang)
if you refer to someone as a smasher, you mean that you find them very pleasant or attractive; an informal word.

مترادف و متضاد

درهم شکننده (اسم)
smasher

خرکننده (اسم)
smasher

جملات نمونه

1. My watch was smashed against the wall.
[ترجمه ترگمان]ساعت من به دیوار خورد شده بود
[ترجمه گوگل]دیده بان من در برابر دیوار شکست خورد

2. The police have smashed a vice ring in Chicago.
[ترجمه ترگمان]پلیس یه رینگ معاون تو شیکاگو رو شکست داده
[ترجمه گوگل]پلیس در شیکاگو یک حلقه معاون را شکست داده است

3. The lock was rusty, so we had to smash the door open.
[ترجمه ترگمان]قفل زنگ زده بود، واسه همین مجبور شدیم در رو باز کنیم
[ترجمه گوگل]قفل زنگ زده بود، بنابراین ما مجبور بودیم درب را باز کنیم

4. The glass fell and was smashed into pieces.
[ترجمه ترگمان]شیشه شکست و خرد شد
[ترجمه گوگل]شیشه ای فرو ریخت و به قطعات تقسیم شد

5. When my father learned that I had smashed a fender on the car, he blew his top.
[ترجمه ترگمان]وقتی پدرم فهمید که من یک بخاری را روی اتومبیل کوبیدم، او بالا رفت
[ترجمه گوگل]وقتی پدرم متوجه شد که من یک ماشین جنگی را بر روی ماشین شلیک کرده ام، او بالا رفته

6. The lorry veered out of control, overturned and smashed into a wall.
[ترجمه ترگمان]کامیون از کنترل خارج شد، واژگون شد و به دیوار خورد
[ترجمه گوگل]این کامیون از کنترل خارج شد و به دیوار فرو ریخت

7. The show was a smash hit.
[ترجمه ترگمان]نمایش ضربه محکمی بود
[ترجمه گوگل]نمایش یک ضربه شدید بود

8. He smashed the radio to pieces.
[ترجمه ترگمان]رادیو را تکه تکه کرد
[ترجمه گوگل]او رادیو را به قطعه کشاند

9. The firemen smashed in the doors.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان توی درها خرد شدن
[ترجمه گوگل]آتش نشانان در درون شکست

10. She took/got/exacted revenge on him for leaving her by smashing up his car.
[ترجمه ترگمان]او برای اینکه او را با خرد کردن ماشینش ترک کند، از او انتقام گرفته بود
[ترجمه گوگل]او به خاطر دست زدن به ماشینش، او را گرفت و انتقام گرفت

11. The glass bowl smashed into a thousand pieces.
[ترجمه ترگمان]کاسه شیشه ای به هزار تکه خورد
[ترجمه گوگل]کاسه شیشه ای به هزار قطعه تقسیم شده است

12. They got a battering ram to smash down the door.
[ترجمه ترگمان]اونا یه دژکوب استفاده کردن که در رو داغون کنن
[ترجمه گوگل]آنها یک قاشق چنگال را برای شکستن درب کشیدند

13. In a bold promotional stunt for the movie, he smashed his car into a passing truck.
[ترجمه ترگمان]، توی یه شیرین کاری بزرگ برای فیلم ماشینش رو به یه ماشین رد و بدل کرد
[ترجمه گوگل]در یک شبیه ساز تبلیغاتی جالب برای این فیلم، او ماشین خود را به یک کامیون گذراند

14. All the crockery had been smashed to bits.
[ترجمه ترگمان]تمام ظروف سفالی شکسته و خرد شده بودند
[ترجمه گوگل]تمام ظروف به بیت ها خرد شده بود

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!


کلمات دیگر: