کلمه جو
صفحه اصلی

adoringly

انگلیسی به فارسی

adoringly


انگلیسی به انگلیسی

• admiringly, with veneration, with high regard

جملات نمونه

1. Fernando looked down on her adoringly before allowing his lips to graze languidly over her mouth and cheeks and throat.
[ترجمه ترگمان]دن فرنان به ستایش او نگاه کرد، پیش از آن که لب هایش را با بی حالی بر لبان و گونه ها و گلوی او بچرند
[ترجمه گوگل]فرناندو قبل از اینکه اجازه دهد لبهاش را به آرامی روی دهان و گونه ها و گلویش ببندد، به او افتخار کرد

2. The girls were all gazing adoringly at his muscular, virile young body.
[ترجمه ترگمان]همه دخترها با ستایش به بدن نیرومند و مردانه او خیره شده بودند
[ترجمه گوگل]دختران همه در بدن جوان عضلانی و جسورانه خود مورد توجه قرار گرفتند

3. Nat has slipped away and gazes adoringly into the candy counter.
[ترجمه ترگمان]نات رفت و با ستایش به پیشخوان آب نبات ها نگاه کرد
[ترجمه گوگل]نات به سمت پایین تکان داد و به طرز شگفت انگیزی به شمشیر آب نبات نگاه کرد

4. "Look at me adoringly, " she told her husband.
[ترجمه ترگمان]به شوهرش گفت: با ستایش به من نگاه کن
[ترجمه گوگل]او به شوهرش گفت: «به من عاشقانه نگاه کن

5. He looked at his wife adoringly.
[ترجمه ترگمان]با ستایش به همسرش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با عاشقانه به همسرش نگاه کرد

6. He reread the letter adoringly, dwelling over her handwriting, loving each stroke of her pen, and in the end kissing her signature.
[ترجمه ترگمان]نامه را دوباره خواند، با ستایش نامه را خواند، و هر ضربه قلم را دوست می داشت، و در پایان امضای او را می بوسید
[ترجمه گوگل]او نامه را به طرز محبت آمیز خواند، در حالیکه دست نوشته اش را در آغوش گرفته بود، دوست داشتن هر ضربه از قلم خود را داشت، و در آخر بوسیدن امضای خود را

7. I'm adoringly staring the miracle maker in the face.
[ترجمه ترگمان]با ستایش به معجزه خیره نگاه می کنم
[ترجمه گوگل]من عاشقانه نگاه می کنم معجزه ساز در صورت

8. Gazing adoringly at the camera, four-year-old Hania feeds her puppies around the clock to ensure they don't go hungry. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]Hania چهار ساله با ستایش به دوربین نگاه می کند، سگ های puppies را در اطراف ساعت تغذیه می کند تا مطمئن شود که آن ها گرسنه نیستند فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]هانا، چهار ساله، به طرز محکمی به دوربین نگاه می کند و هر روز توله سگش را می بخشد تا اطمینان حاصل کند که گرسنه نیست فرهنگ لغت جمله

9. John McCain’s wife, Cindy, gazes adoringly at him on the stump but says little.
[ترجمه ترگمان]سیندی، همسر جان مک کین با ستایش به او نگاه می کند اما می گوید: کمی
[ترجمه گوگل]همسر جان مک کین، سیندی، به طرز وحشیانه ای به او نگاه می کند اما کمی می گوید

10. George, tall, handsome, in a well-cut business suit, is staring adoringly into her eyes.
[ترجمه ترگمان]جرج، قد بلند، خوش قیافه، با کت و شلوار کاملا شیک، با ستایش به چشمان او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]جورج، بلند، خوش تیپ، در یک کت و شلوار مناسب کسب و کار، به طرز شگفت انگیزی به چشم او چشم دوخته است

11. I sat in my corner of room C-119 and gazed adoringly at his profile as he amazed the class of Modern World History with his dashing style.
[ترجمه ترگمان]من در گوشه اتاق اتاق سی نشستم و با ستایش به نیم رخ او خیره شدم، همچنان که کلاس تاریخ جهان مدرن را با سبک his حیرت کرده بود
[ترجمه گوگل]من در گوشه ای از اتاق C-119 نشستم و به طرز شگفت انگیزی از مشخصات او نگاه کردم، او با کلاس شگفت انگیز از تاریخ جهان مدرن با سبک شلوغش خیره شد

12. But our national image of the First Spouse is still that of the quiet, coiffed wife beaming adoringly at her husband.
[ترجمه ترگمان]اما تصویر ملی ما از همسر اول هنوز همان زن آرام و آرام است که با ستایش به شوهرش لبخند می زند
[ترجمه گوگل]اما تصویر ملی ما از همسر اول، هنوز هم همسر آرام و ساکت است که با شوخ طبعانه شوخی می کند

13. And as the group chatted, Bruni gazed at him adoringly, and even leaned across to wipe his eye.
[ترجمه ترگمان]و همان طور که گروه گپ می زدند، با ستایش به او خیره شدند، و حتی خم شد تا چشمش را پاک کند
[ترجمه گوگل]و به عنوان گروه گپ زد، برونی به او عاشقانه نگاه کرد و حتی بر روی چشمش خیره شد

14. Otto was tucked into the crook of her elbow, listening adoringly as she read from the newspaper.
[ترجمه ترگمان]اوتو در خم آرنجش بود و همچنان که از روزنامه می خواند با ستایش گوش می داد
[ترجمه گوگل]اوتو به زور از آرنج او چسبیده بود، به طوری که او از روزنامه خواند، به طرز محسوسی گوش کرد


کلمات دیگر: