تنظیم، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن
adjusting
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• fitting, adapting; tuning, putting in working order; modifying, altering
جملات نمونه
1. adjusting the television set for a brighter picture
تنظیم دستگاه تلویزیون برای تصویر روشن تر
2. This button is for adjusting the volume.
[ترجمه آسا] این جمله برای نتظیم کردن صدا است.
[ترجمه ترگمان]این دکمه تنظیم حجم است[ترجمه گوگل]این دکمه برای تنظیم صدا است
3. Try adjusting your grip on the racket.
[ترجمه ترگمان] سعی کن شلوغش کنی
[ترجمه گوگل]سعی کنید دست خود را روی راکت قرار دهید
[ترجمه گوگل]سعی کنید دست خود را روی راکت قرار دهید
4. Paul smooth the comforter, adjusting it carefully about his father's neck.
[ترجمه ترگمان]پل راحتی را صاف کرد و با دقت آن را در اطراف گردن پدرش جا داد
[ترجمه گوگل]پل صاف راهرو، تنظیم آن را به دقت در مورد گردن پدرش
[ترجمه گوگل]پل صاف راهرو، تنظیم آن را به دقت در مورد گردن پدرش
5. Adjusting your tie is often a sign of nervousness.
[ترجمه ترگمان]تنظیم کروات شما اغلب نشانه عصبانیت است
[ترجمه گوگل]تنظیم کراوات شما اغلب نشانه عصبی بودن است
[ترجمه گوگل]تنظیم کراوات شما اغلب نشانه عصبی بودن است
6. My parents had trouble adjusting to living in an apartment.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم با زندگی کردن تو یه آپارتمان مشکل داشتن
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم برای تنظیم زندگی در یک آپارتمان مشکل داشتند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم برای تنظیم زندگی در یک آپارتمان مشکل داشتند
7. It depicts a small-town world adjusting itself for an event it was certain would come to pass.
[ترجمه ترگمان]این تصویر یک دنیای کوچک از شهر را به تصویر می کشد که خود را برای رویدادی تنظیم می کند که مشخص بود آن به تصویب خواهد رسید
[ترجمه گوگل]این یک شهر کوچک کوچک شهر را نشان می دهد که خودش را برای یک رویداد مشخص می کند که تصویب می شود
[ترجمه گوگل]این یک شهر کوچک کوچک شهر را نشان می دهد که خودش را برای یک رویداد مشخص می کند که تصویب می شود
8. A workman adjusting a machine removed the fence and turned the machine by hand in order to do the job.
[ترجمه ترگمان]کارگری که ماشینی را مرتب می کرد، نرده ها را کنار زد و دستگاه را به دست گرفت تا کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]کارگر تنظیم یک ماشین حصار را برداشت و ماشین را به صورت دستی به منظور انجام کار انجام داد
[ترجمه گوگل]کارگر تنظیم یک ماشین حصار را برداشت و ماشین را به صورت دستی به منظور انجام کار انجام داد
9. The adjusting device is located on the amplifier that the microphone is plugged into.
[ترجمه ترگمان]دستگاه تنظیم روی تقویت کننده قرار گرفته است که میکروفون به داخل متصل شده است
[ترجمه گوگل]دستگاه تنظیم بر روی تقویت کننده واقع شده است که میکروفون به آن متصل است
[ترجمه گوگل]دستگاه تنظیم بر روی تقویت کننده واقع شده است که میکروفون به آن متصل است
10. Costumers are fixing her hair, adjusting her breastplate and lacing up the back of her leather minidress.
[ترجمه ترگمان]Costumers موهایش را مرتب می کند و زره سینه خود را مرتب می کند و پشت جلد چرمی her را گره می زند
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان موهای خود را مرتب می کنند، پرده های خود را تنظیم می کنند و پشت مانیکور چرمی خود را می پوشانند
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان موهای خود را مرتب می کنند، پرده های خود را تنظیم می کنند و پشت مانیکور چرمی خود را می پوشانند
11. Imagine an automatically adjusting price list, just change the discount structure or exchange rate and you get a complete new document.
[ترجمه ترگمان]یک لیست قیمت تنظیم خودکار را تصور کنید، فقط ساختار تخفیف یا نرخ مبادله را تغییر دهید و یک سند جدید کامل به دست آورید
[ترجمه گوگل]تصور کنید یک لیست قیمت به طور خودکار تنظیم، فقط تغییر ساختار تخفیف و یا نرخ ارز و شما یک سند کامل کامل دریافت کنید
[ترجمه گوگل]تصور کنید یک لیست قیمت به طور خودکار تنظیم، فقط تغییر ساختار تخفیف و یا نرخ ارز و شما یک سند کامل کامل دریافت کنید
12. Initiating progress Adjusting to given changes is one thing; initiating changes, particularly desirable changes, is something else again.
[ترجمه ترگمان]شروع تغییرات با اعمال تغییرات یک چیز است: ایجاد تغییرات، به خصوص تغییرات مطلوب، دوباره چیز دیگری است
[ترجمه گوگل]پیشگام پیشرفت تعدیل به تغییرات داده شده، یک چیز است؛ آغاز تغییرات، به ویژه تغییرات مطلوب، دوباره چیزی است
[ترجمه گوگل]پیشگام پیشرفت تعدیل به تغییرات داده شده، یک چیز است؛ آغاز تغییرات، به ویژه تغییرات مطلوب، دوباره چیزی است
13. Adjusting to her style of leadership must have been a learning process for not only the maintenance man.
[ترجمه ترگمان]انطباق با سبک رهبری او باید یک فرآیند یادگیری برای نه تنها مرد نگهداری باشد
[ترجمه گوگل]تنظیم سبک رهبری او باید یک فرایند یادگیری برای نه تنها مرد نگهداری باشد
[ترجمه گوگل]تنظیم سبک رهبری او باید یک فرایند یادگیری برای نه تنها مرد نگهداری باشد
14. The method used for the adjusting process is called the learning rule.
[ترجمه ترگمان]روش مورد استفاده برای فرآیند تنظیم، قانون یادگیری نامیده می شود
[ترجمه گوگل]روش مورد استفاده برای فرآیند تنظیم به عنوان قانون یادگیری نامیده می شود
[ترجمه گوگل]روش مورد استفاده برای فرآیند تنظیم به عنوان قانون یادگیری نامیده می شود
پیشنهاد کاربران
تعدیل
تطابق
تنظیم کردن
تطابق پیدا کردن
تطبیق، توازن، میزان سازی، انطباق، مطابقت، وفق ( دهی )
تعدیل کننده، تنظیم کننده، تطبیق دهنده، تعدیل گر، تنظیم گر
تعدیل کننده، تنظیم کننده، تطبیق دهنده، تعدیل گر، تنظیم گر
سازگاری، سازگار شدن
اصلاحی
adjusting ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: میزانسازی 1
تعریف: تنظیم و تصحیح دستگاه
واژه مصوب: میزانسازی 1
تعریف: تنظیم و تصحیح دستگاه
کلمات دیگر: