کلمه جو
صفحه اصلی

dejectedly


باافسردگی

انگلیسی به فارسی

فریبنده


انگلیسی به انگلیسی

• in a dispirited and depressed manner, sadly

جملات نمونه

1. She slumped dejectedly over the wheel.
[ترجمه ترگمان]او افسرده روی فرمان خم شد
[ترجمه گوگل]او به سختی روی چرخ چرخید

2. He stared dejectedly at his feet.
[ترجمه ترگمان]به پاهایش خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او به آرامی در پاهای خود خیره شد

3. Passengers queued dejectedly for the increasingly dirty toilets.
[ترجمه ترگمان]مسافران افسرده در صف آرایش به روز رسانی های کثیف صف کشیده بودند
[ترجمه گوگل]مسافران به طور فزاینده ای برای توالت های کثیف در حال حرکت هستند

4. Berret sat down dejectedly to write his lengthy report.
[ترجمه ترگمان]Berret زیر لب نشست تا گزارش مفصلی خود را بنویسد
[ترجمه گوگل]برتا نشستنش را برای نوشتن گزارش طولانی اش نشست

5. Watching Ferdinand trudge off dejectedly at the end, it was hard not to feel sorry for him.
[ترجمه ترگمان]در حالی که فردیناند را تماشا می کرد، در حالی که آهسته آهسته راه می رفت، سخت ناراحت شد
[ترجمه گوگل]در حالیکه فردیناند را در انتها نگاه نکردن، سخت بود که از او متاسف نباشیم

6. As we stood there dejectedly, a woman came running towards us.
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما با ناراحتی در آنجا ایستاده بودیم، زنی به طرف ما می آمد
[ترجمه گوگل]همانطور که در آنجا ایستادیم، یک زن به سمت ما حرکت کرد

7. Wei, acting like a child, dejectedly gets up and leaves.
[ترجمه ترگمان]وی، که مانند کودکی رفتار می کند، افسرده می شود و می رود
[ترجمه گوگل]وای، مثل یک کودک عمل می کند، به آرامی بالا می رود و برگ می کند

8. The little boy walked dejectedly down the cracked sidewalk.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو با ناراحتی در پیاده رو به راه افتاد
[ترجمه گوگل]پسر کوچک به سمت پایین پیاده رو ترک کرد

9. As he was walling dejectedly down the street, he ran into little Horse's grandfather.
[ترجمه ترگمان]در همان حال که او افسرده و افسرده به طرف پایین خیابان می رفت، به پدربزرگ کوچکی برخورد کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که دیوار رو به پایین در خیابان بود، به پدربزرگ کوچک اسب سوار شد

10. Wu Sun - fu sighed dejectedly and ordered a brandy . When it came, he sipped at it nervously.
[ترجمه ترگمان]مادر وو سان با ناراحتی آهی کشید و یک براندی سفارش داد وقتی آمد، با حالتی عصبی آن را مزه مزه کرد
[ترجمه گوگل]وو سان - فو به شدت سوگند زد و دستور داد که براندی وقتی که آمد، او آن را به طرز عصبی غوطه ور کرد

11. Walking on the road dejectedly, I came across someone.
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به جاده رفتم و با کسی برخورد کردم
[ترجمه گوگل]قدم زدن در جاده ها به طور انعطاف پذیر، من در سراسر کسی آمد

12. Once in the sedan dejectedly, not knowing why it was considered a virtue to speak frankly.
[ترجمه ترگمان]یک بار در سدان تیره، بی آن که بداند چرا باید صادقانه حرف بزند
[ترجمه گوگل]هنگامی که در سدان محکم به نظر می رسید، نمی دانستید چرا این فضیلت به طور صریح صحبت می شد

13. The horse stood with head drooping dejectedly and refused to start.
[ترجمه ترگمان]اسب سربه زیر انداخته سربه زیر افکند و از حرکت امتناع ورزید
[ترجمه گوگل]اسب ایستاد و سرش را پایین انداخت و شروع به خواندن کرد

14. That's just my opinion, said Didlum dejectedly.
[ترجمه ترگمان]Didlum با ناراحتی گفت: فقط عقیده من همینه
[ترجمه گوگل]این فقط نظر من است، گفت: Didlum محکم

15. The dog whimpered dejectedly.
[ترجمه ترگمان]سگ ناله ای سر داد
[ترجمه گوگل]سگ سیراب شد


کلمات دیگر: