تحمل کردن، تاب آوردن، یاراداشتن، (باکسی) ساختن، سرکردن
put up with
تحمل کردن، تاب آوردن، یاراداشتن، (باکسی) ساختن، سرکردن
انگلیسی به فارسی
تحمل کردن، تاب آوردن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to accept or live with something bad.
- We'll have to put up with this noise until the workers are finished.
[ترجمه Fahimeh.Amini] ما باید این سرو صدا را تا تمام شدن کار کارگران تحمل کنیم.
[ترجمه ترگمان] ما مجبوریم این صدا رو تا وقتی که کارگرها تموم شدن با این صدا کنار بذاریم[ترجمه گوگل] ما باید این سر و صدا را تا زمانی که کارگران تمام شده اند، برداریم
• be patient with; tolerate
مترادف و متضاد
Endure, tolerate, suffer through or allow especially something annoying
جملات نمونه
1. I can't put up with it any longer.
[ترجمه Ali] من بیشتر از این نمیتونم با اون کنار بیام
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانم آن را تحمل کنم[ترجمه گوگل]من دیگر نمی توانم با آن کنار بیایم
2. Only a saint can put up with her children.
[ترجمه ترگمان]فقط یک قدیس می تواند با بچه هایش زندگی کند
[ترجمه گوگل]فقط یک مقدس می تواند با فرزندانش کنار بیاید
[ترجمه گوگل]فقط یک مقدس می تواند با فرزندانش کنار بیاید
3. His wife must have been a saint to put up with him for all those years.
[ترجمه صاد] همسرش باید خیلی خوب بوده باشه که تونسته تمام اون سال ها رو باهاش کنار بیاد ( تحملش کنه )
[ترجمه ترگمان]حتما زنش یک قدیس بوده که تمام آن سال ها را با او بیدار کرده بود[ترجمه گوگل]همسرش باید برای همه سالها با وی مقابله کند
4. I can't put up with this awful machine any longer.
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانم این ماشین لعنتی را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من دیگر نمی توانم با این ماشین افتضاح کنار بیایم
[ترجمه گوگل]من دیگر نمی توانم با این ماشین افتضاح کنار بیایم
5. They had put up with behaviour from their son which they would not have tolerated from anyone else.
[ترجمه mobins] آن ها رفتاری را از پسرشان تحمل می کنند که از هیچ کس دیگر ندیده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها رفتار پسرشان را با رفتاری که از هیچ کس دیگر تحمل نمی کردند، کنار گذاشته بودند[ترجمه گوگل]آنها رفتار پسرانه خود را مطرح کرده بودند که از هیچکس دیگر قابل تحمل نبودند
6. I can put up with the house being untidy, but I hate it if it's not clean.
[ترجمه ترگمان]اگر تمیز نباشد، می توانم با خانه آن ها را به هم بزنم، اما از آن متنفرم
[ترجمه گوگل]من می توانم با خانه بی نظم قرار بگیرم، اما اگر آن را تمیز نیست، از آن نفرت دارم
[ترجمه گوگل]من می توانم با خانه بی نظم قرار بگیرم، اما اگر آن را تمیز نیست، از آن نفرت دارم
7. I'm not going to put up with this!
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این را تحمل کنم!
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم این کار را انجام دهم!
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم این کار را انجام دهم!
8. He's hard to put up with.
[ترجمه صاد] باهاش کنار اومدن سخته.
[ترجمه ترگمان]خیلی سخته که باه اش کنار بیای[ترجمه گوگل]او سخت است که با آن کنار بیاید
9. He'd put up with a lot of bad behaviour from his son and thought it was time to read him the riot act.
[ترجمه ترگمان]رفتار بدی از پسرش داشت و فکر می کرد که وقتش است که نمایش شورش را برایش بخوانم
[ترجمه گوگل]او با رفتار بسیار بدی از پسرش خلق کرد و تصور می کرد زمان خواندن او در عمل عصیان است
[ترجمه گوگل]او با رفتار بسیار بدی از پسرش خلق کرد و تصور می کرد زمان خواندن او در عمل عصیان است
10. My girlfriend is a saint to put up with me.
[ترجمه ترگمان]دوست دخترم یکی از مقدسان است که با من زندگی می کند
[ترجمه گوگل]دوست دختر من یک سنت است که با من کنار می آید
[ترجمه گوگل]دوست دختر من یک سنت است که با من کنار می آید
11. Some fog warning signs had been put up with flashing yellow lights.
[ترجمه ترگمان]برخی علائم هشدار مه را با چراغ های چشمک زن خاموش کرده بودند
[ترجمه گوگل]برخی از نشانه های هشدار دهنده ی مهتابی با چراغ های زرد روشن شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از نشانه های هشدار دهنده ی مهتابی با چراغ های زرد روشن شده اند
12. You shouldn't put up with such shabby treatment.
[ترجمه ترگمان]تو نباید با چنین روش کثیفی دست و پنجه نرم کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید با چنین درمان کمکی کنار بیایید
[ترجمه گوگل]شما نباید با چنین درمان کمکی کنار بیایید
13. I can't put up with your hypocricy any more.
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانم hypocricy را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم با ریاکارام کنار بگذارم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم با ریاکارام کنار بگذارم
14. She was in no mood to put up with Blanche's carping.
[ترجمه ترگمان]او اصلا حوصله این کار را نداشت که با بل انش بازی کند
[ترجمه گوگل]او در خلوت با موهای بلانچ قرار نداشت
[ترجمه گوگل]او در خلوت با موهای بلانچ قرار نداشت
15. It isn't easy to put up with people who are impolite.
[ترجمه Akram] مدارا کردن با افراد بی نزاکت کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]کنار گذاشتن کسانی که بی نزاکت هستند آسان نیست[ترجمه گوگل]آسان نیست که با افرادی که ناسازگار هستند قرار بگیرد
پیشنهاد کاربران
سازش و مدارا کردن
کنار آمدن ، سازش،
تحمل کردن
Tolerate
تحمل کردن
تحمل کردن
با چیزی ساختن
I can't put up with jack because he plays fool
To tolerate or be patient about something
" تحمل کردن یا صبور بودن در چیزی"
" تحمل کردن یا صبور بودن در چیزی"
accept sth/sb that is unpleasent , with out complaining
I cant put up with your sister نمیتونم خواهرتو تحمل کنم
Example:i cannot put up with people who lie.
سازش کردن.
با چیزی کنار اومدن.
تحمل کردن.
با چیزی کنار اومدن.
تحمل کردن.
سروکله زدن
مماشات کردن؛ مدارا کردن
to delay
کنارآمدن
کنارآمدن
مترادف:Bear, tolerate
معنی:تاب اوردن؛تحمل کردن
معنی:تاب اوردن؛تحمل کردن
کلمات دیگر: