درخواست، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، اجرا کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، متصل کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن
applying
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• implementing; putting to use; effecting; laying or spreading; appealing in written form
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] با استفاده از، با توجه به
جملات نمونه
1. he was an expert both in manipulating the dialectic processes and in applying them to theology
او در پردازش فرآیندهای دیالکتیکی و همچنین در به کار زدن آنها در الهیات استاد بود.
پیشنهاد کاربران
کاربرد
به کار گیری
استعمال. تقاضا
درحال عمل
اعمال
کاربست
درخواست
به کار بردن
پشتکار به خرج دادن
مراجعه کردن
مناسب بودن
سعی و مراقبت کردن
مناسب بودن
سعی و مراقبت کردن
اجرا کردن
اقدام کردن
- با توجه به. . .
- با استفاده از. . .
- با استفاده از. . .
کلمات دیگر: