• disconcertingly, in an embarrassing manner, discomposingly
embarrassingly
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. She is embarrassingly emotional in public.
[ترجمه ترگمان]به طرز خجالت آوری احساسات مردم را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او عارضه عصبی در جامعه است
[ترجمه گوگل]او عارضه عصبی در جامعه است
2. She gave an embarrassingly gushing acceptance speech.
[ترجمه ترگمان]او به طرز خجالت آوری سخنرانی می کرد
[ترجمه گوگل]او سخنرانی پذیرفتن شرم آورانه داشت
[ترجمه گوگل]او سخنرانی پذیرفتن شرم آورانه داشت
3. Her remarks were embarrassingly close to home.
[ترجمه ترگمان]سخنان او به طرز خجالت آوری به خانه نزدیک شده بود
[ترجمه گوگل]اظهارات او خجالت آور نزدیک به خانه بود
[ترجمه گوگل]اظهارات او خجالت آور نزدیک به خانه بود
4. Her remarks about me were embarrassingly close to home.
[ترجمه ترگمان]Her درباره من به طرز خجالت آوری به خونه نزدیک بود
[ترجمه گوگل]اظهارات او در مورد من خجالت زده بود به خانه
[ترجمه گوگل]اظهارات او در مورد من خجالت زده بود به خانه
5. Stephens had beaten him embarrassingly easily.
[ترجمه ترگمان]Stephens به آسانی او را کتک زده بود
[ترجمه گوگل]استفنز به راحتی او را مورد ضرب و شتم قرار داد
[ترجمه گوگل]استفنز به راحتی او را مورد ضرب و شتم قرار داد
6. She is almost embarrassingly obsequious to anyone in authority.
[ترجمه ترگمان]اون تقریبا به خاطر کسی که قدرت داره چاپلوس به نظر می رسه
[ترجمه گوگل]او تقریبا شرمنده است به کسی که در اختیار دارد
[ترجمه گوگل]او تقریبا شرمنده است به کسی که در اختیار دارد
7. The play was embarrassingly bad.
[ترجمه ترگمان]نمایش به طرز ناراحت کننده ای بد بود
[ترجمه گوگل]این بازی شرم آور بد بود
[ترجمه گوگل]این بازی شرم آور بد بود
8. Only when he has an embarrassingly large crop does he present a bunch to his wife, Pat.
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که او یک محصول به طرز خجالت آوری دارد، یک مشت به همسر خود پت هدیه می کند
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که او یک محصول خجالت آور بزرگ می کند، او یک دسته از همسر خود را، پات
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که او یک محصول خجالت آور بزرگ می کند، او یک دسته از همسر خود را، پات
9. It was a rather rickety affair that creaked embarrassingly when I sat down in it and ever after when I moved.
[ترجمه ترگمان]یک کار نسبتا شکسته بود که وقتی من در آن نشستم و بعد از این که حرکت کردم خجالت creaked
[ترجمه گوگل]این امر نسبتا ناراحت کننده بود که زمانی که در آن نشستم و بعد از آنکه من حرکت کردم، خجالت زده شدم
[ترجمه گوگل]این امر نسبتا ناراحت کننده بود که زمانی که در آن نشستم و بعد از آنکه من حرکت کردم، خجالت زده شدم
10. Becoming embarrassingly aware of the awful smell emanating from her sodden clothing, she closed her eyes in defeat.
[ترجمه ترگمان]به طرز خجالت کشیدن بوی گندی که از لباس های خیسش ساطع می شد، چشمانش را بست
[ترجمه گوگل]او به شرمساری از بوی افتضاح که از لباس هایش سرازیر شده بود آگاه بود، چشمان خود را در شکست شکست
[ترجمه گوگل]او به شرمساری از بوی افتضاح که از لباس هایش سرازیر شده بود آگاه بود، چشمان خود را در شکست شکست
11. In 1920, embarrassingly soon after becoming naval aide-de-camp to George V, Sinclair was divorced.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۲۰ به طرز خجالت آوری پس از اینکه دستیار نیروی دریایی شد و به جورج پنجم رسید، سینکلر از او جدا شد
[ترجمه گوگل]سینکلر در سال 1920، به زودی خجالت زده شد و پس از تبدیل شدن به جورج V، کمک نظامی دریایی شد
[ترجمه گوگل]سینکلر در سال 1920، به زودی خجالت زده شد و پس از تبدیل شدن به جورج V، کمک نظامی دریایی شد
12. But though the denotation of niubi is embarrassingly plain, it's connotations are far from obvious.
[ترجمه ترگمان]اما با این که the of به طرز خجالت آوری آشکار است، ذهن connotations از آن دور است
[ترجمه گوگل]اما هرچند نگاتیو نبی است که شرم آور است ساده است، این مفهوم به دور از آشکار نیست
[ترجمه گوگل]اما هرچند نگاتیو نبی است که شرم آور است ساده است، این مفهوم به دور از آشکار نیست
13. But often they are embarrassingly culture - bound.
[ترجمه ترگمان]اما اغلب آن ها به طرز خجالت آوری فرهنگ هستند
[ترجمه گوگل]اما اغلب آنها شرم آور فرهنگ هستند
[ترجمه گوگل]اما اغلب آنها شرم آور فرهنگ هستند
14. The great man was embarrassingly humble and self - effacing.
[ترجمه ترگمان]مرد بزرگ خجالتی بود و از خود effacing می کرد
[ترجمه گوگل]مرد بزرگ شرمسارانه فروتن و خودخواه بود
[ترجمه گوگل]مرد بزرگ شرمسارانه فروتن و خودخواه بود
پیشنهاد کاربران
شرم آور
کلمات دیگر: