کلمه جو
صفحه اصلی

restraining


معنی : ضابط

انگلیسی به فارسی

محدود کردن، ضابط


مترادف و متضاد

ضابط (صفت)
restraining, retentive

جملات نمونه

1. a law for restraining the power of banks to raise interest rates
قانونی برای محدود کردن قدرت بانک ها در بالا بردن نرخ بهره

پیشنهاد کاربران

بازدارندگی

مانا
پایدار

نگه دارنده

بازدارنده

رام کننده ( حیوانات ) ، مهارکننده


کلمات دیگر: