کلمه جو
صفحه اصلی

fondly


معنی : از روی علاقه
معانی دیگر : با عشق و محبت (کورکورانه یا بیش از حد)، با خوش باوری، به طور واهی، مهربانانه، با ملاطفت، با محبت

انگلیسی به فارسی

از روی علاقه


دوستانه، از روی علاقه


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: affectionately or lovingly.

• in a caring manner, lovingly, affectionately

مترادف و متضاد

از روی علاقه (قید)
fondly

جملات نمونه

1. The outcome was not what he fondly expected.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که او با علاقه و علاقه انتظار داشت
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی بود که او انتظار داشت

2. She looked fondly at his crinkly face.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی به صورت crinkly نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای در چهره لکه دارش نگاه کرد

3. She is looking fondly at the plants he had nurtured.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به گیاهان دارویی که پرورش داده بود نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او به آرامی در گیاهانی که پرورش داده بود نگاه می کند

4. What I remember fondly has nothing unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی که یادمه، هیچ چیز ناگفته نذاشت
[ترجمه گوگل]چیزی که من به خاطر می آورم، هیچ چیز غیر قابل انکار نیست

5. Some people still fondly believe that modern science can solve all the world's problems.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد هنوز با علاقه به این باور هستند که علم مدرن می تواند همه مشکلات جهان را حل کند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم هنوز هم با عجله معتقدند که علم مدرن می تواند تمام مشکلات جهان را حل کند

6. Taking Mary in his arms, he kissed her fondly.
[ترجمه ترگمان]دست مری را در آغوش گرفت و با مهربانی او را بوسید
[ترجمه گوگل]با توجه به مری در آغوش او، او با مشتاقانه بوسید

7. I fondly imagined that you cared.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو اهمیت میدی
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما مراقبت می کنید

8. I fondly imagined that you cared for me.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو به من علاقه داری
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما برای من اهمیت می دهید

9. She fondly remembered her early years in India.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به یاد دوران کودکی خود در هند افتاد
[ترجمه گوگل]او به زودی سال های ابتدایی خود را در هند به یاد می آورد

10. I had fondly imagined that riding a mule would be easy.
[ترجمه ترگمان]با علاقه فکر می کردم که این قاطر سواری آسان خواهد بود
[ترجمه گوگل]من به ندرت تصور می کردم که سوار موش آسان است

11. She speaks fondly of Richard Moreland, hubby No. whom she still sees regularly.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به ریچارد Moreland، hubby شماره whom که او هنوز به طور مرتب می بیند، صحبت می کند
[ترجمه گوگل]او از Richard Moreland، شوهر شماره ای که او هنوز هم به طور منظم می بیند سخن می گوید

12. The result was not what he fondly hoped.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که مشتاقانه امیدوار بود
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی است که او به آرزوی امیدوار نبود

13. I often think fondly of an occasion some years ago at Covent Garden.
[ترجمه ترگمان]من خیلی وقت ها پیش خودم فکر می کنم که چند سال پیش در کاو نت گاردن
[ترجمه گوگل]من اغلب چند سال پیش در Covent Garden به مناسبت برگزاری مراسم افتخار می کنم

14. I fondly imagined that surgery meant a few stitches and an overnight stay in hospital.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که این عمل به معنای چند بخیه و یک شب در بیمارستان است
[ترجمه گوگل]من به ندرت تصور می کردم که عمل جراحی به معنی چند بخیه و یک شبه اقامت در بیمارستان است

15. Liz saw their eyes meet fondly across the table.
[ترجمه ترگمان]لیز نگاه آن ها را با مهربانی روی میز دید
[ترجمه گوگل]لیز چشمان خود را در سراسر جدول دید

پیشنهاد کاربران

با خوشرویی

خوش باورانه


کلمات دیگر: