1. The outcome was not what he fondly expected.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که او با علاقه و علاقه انتظار داشت
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی بود که او انتظار داشت
2. She looked fondly at his crinkly face.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی به صورت crinkly نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای در چهره لکه دارش نگاه کرد
3. She is looking fondly at the plants he had nurtured.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به گیاهان دارویی که پرورش داده بود نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او به آرامی در گیاهانی که پرورش داده بود نگاه می کند
4. What I remember fondly has nothing unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی که یادمه، هیچ چیز ناگفته نذاشت
[ترجمه گوگل]چیزی که من به خاطر می آورم، هیچ چیز غیر قابل انکار نیست
5. Some people still fondly believe that modern science can solve all the world's problems.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد هنوز با علاقه به این باور هستند که علم مدرن می تواند همه مشکلات جهان را حل کند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم هنوز هم با عجله معتقدند که علم مدرن می تواند تمام مشکلات جهان را حل کند
6. Taking Mary in his arms, he kissed her fondly.
[ترجمه ترگمان]دست مری را در آغوش گرفت و با مهربانی او را بوسید
[ترجمه گوگل]با توجه به مری در آغوش او، او با مشتاقانه بوسید
7. I fondly imagined that you cared.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو اهمیت میدی
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما مراقبت می کنید
8. I fondly imagined that you cared for me.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو به من علاقه داری
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما برای من اهمیت می دهید
9. She fondly remembered her early years in India.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به یاد دوران کودکی خود در هند افتاد
[ترجمه گوگل]او به زودی سال های ابتدایی خود را در هند به یاد می آورد
10. I had fondly imagined that riding a mule would be easy.
[ترجمه ترگمان]با علاقه فکر می کردم که این قاطر سواری آسان خواهد بود
[ترجمه گوگل]من به ندرت تصور می کردم که سوار موش آسان است
11. She speaks fondly of Richard Moreland, hubby No. whom she still sees regularly.
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به ریچارد Moreland، hubby شماره whom که او هنوز به طور مرتب می بیند، صحبت می کند
[ترجمه گوگل]او از Richard Moreland، شوهر شماره ای که او هنوز هم به طور منظم می بیند سخن می گوید
12. The result was not what he fondly hoped.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که مشتاقانه امیدوار بود
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی است که او به آرزوی امیدوار نبود
13. I often think fondly of an occasion some years ago at Covent Garden.
[ترجمه ترگمان]من خیلی وقت ها پیش خودم فکر می کنم که چند سال پیش در کاو نت گاردن
[ترجمه گوگل]من اغلب چند سال پیش در Covent Garden به مناسبت برگزاری مراسم افتخار می کنم
14. I fondly imagined that surgery meant a few stitches and an overnight stay in hospital.
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که این عمل به معنای چند بخیه و یک شب در بیمارستان است
[ترجمه گوگل]من به ندرت تصور می کردم که عمل جراحی به معنی چند بخیه و یک شبه اقامت در بیمارستان است
15. Liz saw their eyes meet fondly across the table.
[ترجمه ترگمان]لیز نگاه آن ها را با مهربانی روی میز دید
[ترجمه گوگل]لیز چشمان خود را در سراسر جدول دید